غزلیاتدیوان شمسمولوی

غزل شمارهٔ ۱۶۴۴

جز ز فتان دو چشمت ز کی مفتون باشیم

جز ز زنجیر دو زلفت ز کی مجنون باشیم

جز از آن روی چو ماهت که مهش جویان است

دگر از بهر که سرگشته چو گردون باشیم

نار خندان تو ما را صنما گریان کرد

تا چو نار از غم تو با دل پرخون باشیم

چشم مست تو قدح بر سر ما می ریزد

ما چه موقوف شراب و می و افیون باشیم

گلفشان رخ تو خرمن گل می بخشد

ما چه موقوف بهار و گل گلگون باشیم

همچو موسی ز درخت تو حریف نوریم

ما چرا عاشق برگ و زر قارون باشیم

هر زمان عشق درآید که حریفان چونید

ما ز چون گفتن او واله و بی‌چون باشیم

ما چو زاییده و پرورده آن دریاییم

صاف و تابنده و خوش چون در مکنون باشیم

ما ز نور رخ خورشید چو اجرا داریم

همچو مه تیزرو و چابک و موزون باشیم

به دعا نوح خیالت یم و جیحون خواهد

بهر این سابح و با چشم چو جیحون باشیم

همچو عشقیم درون دل هر سودایی

لیک چون عشق ز وهم همه بیرون باشیم

چونک در مطبخ دل لوت طبق بر طبق است

ما چرا کاسه کش مطبخ هر دون باشیم

وقف کردیم بر این باده جان کاسه سر

تا حریف سری و شبلی و ذاالنون باشیم

شمس تبریز پی نور تو زان ذره شدیم

تا ز ذرات جهان در عدد افزون باشیم

مولانا جلال‌الدین محمد بلخی

جلال‌الدین محمد بلخی معروف به مولوی و مولانا و رومی (‎۶ ربیع‌الاول ۶۰۴، بلخ، یا وخش، – ۵ جمادی‌الثانی ۶۷۲ هجری قمری، قونیه) (۱۵ مهر ۵۸۶ - ۴ دی ۶۵۲ هجری شمسی) از مشهورترین شاعران ایرانی‌تبار پارسی‌گوی است. نام کامل وی «محمد ابن محمد ابن حسین حسینی خطیبی بکری بلخی» بوده و در دوران حیات به القاب «جلال‌الدین»، «خداوندگار» و «مولانا خداوندگار» نامیده می‌شده‌است. در قرن‌های بعد (ظاهراً از قرن ۹) القاب «مولوی»، «مولانا»، «مولوی رومی» و «ملای رومی» برای وی به کار رفته‌است و از برخی از اشعارش تخلص او را «خاموش» و «خَموش» و «خامُش» دانسته‌اند. زبان مادری وی پارسی بوده است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا