غزلیاتدیوان شمسمولوی

غزل شمارهٔ ۲۰۸۰

چهار شعر بگفتم بگفت نی به از این

بلی ولیک بده اولا شراب گزین

بده به خمس مبارک مرا ششم جامی

بگو بگیر و درآشام خمس با خمسین

غزال خویش به من ده غزل ز من بستان

نمای چهره شعریت و شعر تازه ببین

خمار شعر نگویم خمار من بشکن

بدان میی که نگنجد در آسمان و زمین

ستیزه روی مرا لطف و دلبری تو کرد

وگر نه سخت ادبناک بودم و مسکین

هزارساله ادب را به یک قدح ببری

خمار عشق تو نگذاشت دیده شرمین

ز سایه تو جهان پر ز لیلی و مجنون

هزار ویسه بسازد هزار گون رامین

وگر نه سایه نمودی جمال وحدت تو

در این جهان نه قران هست آمدی نه قرین

تو آفتابی و جز تو چو سایه تابع توست

گهی رود به شمال و گهی دود به یمین

گهی محیط جهان و گهی به کل فانی

به دست توست مسخر چو مهره تکوین

جمال و حسن تو ساکن چو عشق ما پیچان

جبین هجر تو بی‌چین چو سفره ما پرچین

سکون حسن عجبتر که بی‌قراری ما

و باز از این دو عجبتر چو سر کنی ز کمین

مولانا جلال‌الدین محمد بلخی

جلال‌الدین محمد بلخی معروف به مولوی و مولانا و رومی (‎۶ ربیع‌الاول ۶۰۴، بلخ، یا وخش، – ۵ جمادی‌الثانی ۶۷۲ هجری قمری، قونیه) (۱۵ مهر ۵۸۶ - ۴ دی ۶۵۲ هجری شمسی) از مشهورترین شاعران ایرانی‌تبار پارسی‌گوی است. نام کامل وی «محمد ابن محمد ابن حسین حسینی خطیبی بکری بلخی» بوده و در دوران حیات به القاب «جلال‌الدین»، «خداوندگار» و «مولانا خداوندگار» نامیده می‌شده‌است. در قرن‌های بعد (ظاهراً از قرن ۹) القاب «مولوی»، «مولانا»، «مولوی رومی» و «ملای رومی» برای وی به کار رفته‌است و از برخی از اشعارش تخلص او را «خاموش» و «خَموش» و «خامُش» دانسته‌اند. زبان مادری وی پارسی بوده است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا