غزلیاتدیوان شمسمولوی

غزل شمارهٔ ۲۰۱۲

ای دلارام من و ای دل شکن

وی کشیده خویش بی‌جرمی ز من

از نظر رفتی ز دل بیرون نه‌ای

ز آنک تو شمعی و جان و دل لگن

جان من جان تو جانت جان من

هیچ کس دیده‌ست یک جان در دو تن

زندگی‌ام وصل تو مرگم فراق

بی‌نظیرم کرده‌ای اندر دو فن

بس بجستم آب حیوان خضر گفت

بی‌وصالش جان نیابی جان مکن

غم نیارد گرد غمگین تو گشت

ور بگردد بایدش گردن زدن

جان‌ها زان گرد تو گرددهمی

جان ادیم و تو سهیل اندر یمن

بهر تو گفته‌ست منصور حلاج

یا صغیر السن یا رطب البدن

شیر مست شهد تو گشت و بگفت

یا قریب العهد من شرب اللبن

پیش مستان تو غم را راه نیست

فکرت و غم هست کار بوالحسن

هر کی در چاه طبیعت مانده است

چاره‌اش نبود ز فکر چون رسن

چونک برپرید کاسد گشت حبل

چون یقینی یافت کاسد گشت ظن

همزبان بی‌زبانان شو دلا

تا به گفت و گو نباشی مرتهن

مولانا جلال‌الدین محمد بلخی

جلال‌الدین محمد بلخی معروف به مولوی و مولانا و رومی (‎۶ ربیع‌الاول ۶۰۴، بلخ، یا وخش، – ۵ جمادی‌الثانی ۶۷۲ هجری قمری، قونیه) (۱۵ مهر ۵۸۶ - ۴ دی ۶۵۲ هجری شمسی) از مشهورترین شاعران ایرانی‌تبار پارسی‌گوی است. نام کامل وی «محمد ابن محمد ابن حسین حسینی خطیبی بکری بلخی» بوده و در دوران حیات به القاب «جلال‌الدین»، «خداوندگار» و «مولانا خداوندگار» نامیده می‌شده‌است. در قرن‌های بعد (ظاهراً از قرن ۹) القاب «مولوی»، «مولانا»، «مولوی رومی» و «ملای رومی» برای وی به کار رفته‌است و از برخی از اشعارش تخلص او را «خاموش» و «خَموش» و «خامُش» دانسته‌اند. زبان مادری وی پارسی بوده است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا