غزلیاتدیوان شمسمولوی

غزل شمارهٔ ۱۹۳۸

نازنینی را رها کن با شهان نازنین

ناز گازر برنتابد آفتاب راستین

سایه خویشی فنا شو در شعاع آفتاب

چند بینی سایه خود نور او را هم ببین

درفکنده‌ای خویش غلطی بی‌خبر همچون ستور

آدمی شو در ریاحین غلط و اندر یاسمین

از خیال خویش ترسد هر کی در ظلمت بود

زان که در ظلمت نماید نقش‌های سهمگین

از ستاره روز باشد ایمنی کاروان

زانک با خورشید آمد هم قران و هم قرین

مرغ شب چون روز بیند گوید این ظلمت ز چیست

زانک او گشته‌ست با شب آشنا و همنشین

شاد آن مرغی که مهر شب در او محکم نگشت

سوی تبریز آید او اندر هوای شمس دین

مولانا جلال‌الدین محمد بلخی

جلال‌الدین محمد بلخی معروف به مولوی و مولانا و رومی (‎۶ ربیع‌الاول ۶۰۴، بلخ، یا وخش، – ۵ جمادی‌الثانی ۶۷۲ هجری قمری، قونیه) (۱۵ مهر ۵۸۶ - ۴ دی ۶۵۲ هجری شمسی) از مشهورترین شاعران ایرانی‌تبار پارسی‌گوی است. نام کامل وی «محمد ابن محمد ابن حسین حسینی خطیبی بکری بلخی» بوده و در دوران حیات به القاب «جلال‌الدین»، «خداوندگار» و «مولانا خداوندگار» نامیده می‌شده‌است. در قرن‌های بعد (ظاهراً از قرن ۹) القاب «مولوی»، «مولانا»، «مولوی رومی» و «ملای رومی» برای وی به کار رفته‌است و از برخی از اشعارش تخلص او را «خاموش» و «خَموش» و «خامُش» دانسته‌اند. زبان مادری وی پارسی بوده است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا