غزلیاتدیوان شمسمولوی

غزل شمارهٔ ۱۹۲۵

بازآمد آستین فشانان

آن دشمن جان و عقل و ایمان

غارتگر صد هزار خانه

ویران کن صد هزار دکان

شورنده صد هزار فتنه

حیرتگه صد هزار حیران

آن دایه عقل و آفت عقل

آن مونس جان و دشمن جان

او عقل سبک کجا رباید

عقلی خواهد چو عقل لقمان

او جان خسیس کی پذیرد

جانی خواهد چو بحر عمان

آمد که خراج ده بیاور

گفتم که چه ده دهی است ویران

طوفان تو شهرها شکست است

یک ده چه زند میان طوفان

گفتا ویران مقام گنج است

ویرانه ماست ای مسلمان

ویرانه به ما ده و برون رو

تشنیع مزن مگو پریشان

ویرانه ز توست چون تو رفتی

معمور شود به عدل سلطان

حیلت مکن و مگو که رفتم

اندر پس در مباش پنهان

چون مرده بساز خویشتن را

تا زنده شوی به روح انسان

گفتی که تو در میان نباشی

آن گفت تو هست عین قرآن

کاری که کنی تو در میان نی

آن کرده حق بود یقین دان

باقی غزل به سر بگوییم

نتوان گفتن به پیش خامان

خاموش که صد هزار فرق است

از گفت زبان و نور فرقان

مولانا جلال‌الدین محمد بلخی

جلال‌الدین محمد بلخی معروف به مولوی و مولانا و رومی (‎۶ ربیع‌الاول ۶۰۴، بلخ، یا وخش، – ۵ جمادی‌الثانی ۶۷۲ هجری قمری، قونیه) (۱۵ مهر ۵۸۶ - ۴ دی ۶۵۲ هجری شمسی) از مشهورترین شاعران ایرانی‌تبار پارسی‌گوی است. نام کامل وی «محمد ابن محمد ابن حسین حسینی خطیبی بکری بلخی» بوده و در دوران حیات به القاب «جلال‌الدین»، «خداوندگار» و «مولانا خداوندگار» نامیده می‌شده‌است. در قرن‌های بعد (ظاهراً از قرن ۹) القاب «مولوی»، «مولانا»، «مولوی رومی» و «ملای رومی» برای وی به کار رفته‌است و از برخی از اشعارش تخلص او را «خاموش» و «خَموش» و «خامُش» دانسته‌اند. زبان مادری وی پارسی بوده است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا