غزلیاتدیوان شمسمولوی

غزل شمارهٔ ۱۸۴۰

مطرب خوش نوای من عشق نواز همچنین

نغنغه دگر بزن پرده تازه برگزین

مطرب روح من تویی کشتی نوح من تویی

فتح و فتوح من تویی یار قدیم و اولین

ای ز تو شاد جان من بی‌تو مباد جان من

دل به تو داد جان من با غم توست همنشین

تلخ بود غم بشر وین غم عشق چون شکر

این غم عشق را دگر بیش به چشم غم مبین

چون غم عشق ز اندرون یک نفسی رود برون

خانه چو گور می شود خانگیان همه حزین

سرمه ماست گرد تو راحت ماست درد تو

کیست حریف و مرد تو ای شه مردآفرین

تا که تو را شناختم همچو نمک گداختم

شکم و شک فنا شود چون برسد بر یقین

من شبم از سیه دلی تو مه خوب و مفضلی

ظلمت شب عدم شود در رخ ماه راه بین

عشق ز توست همچو جان عقل ز توست لوح خوان

کان و مکان قراضه جو بحر ز توست دانه چین

مست تو بوالفضول شد وز دو جهان ملول شد

عشق تو را رسول شد او است نکال هر زمین

در تبریز شمس دین دارد مطلعی دگر

نیست ز مشرق او مبین نیست به مغرب او دفین

مولانا جلال‌الدین محمد بلخی

جلال‌الدین محمد بلخی معروف به مولوی و مولانا و رومی (‎۶ ربیع‌الاول ۶۰۴، بلخ، یا وخش، – ۵ جمادی‌الثانی ۶۷۲ هجری قمری، قونیه) (۱۵ مهر ۵۸۶ - ۴ دی ۶۵۲ هجری شمسی) از مشهورترین شاعران ایرانی‌تبار پارسی‌گوی است. نام کامل وی «محمد ابن محمد ابن حسین حسینی خطیبی بکری بلخی» بوده و در دوران حیات به القاب «جلال‌الدین»، «خداوندگار» و «مولانا خداوندگار» نامیده می‌شده‌است. در قرن‌های بعد (ظاهراً از قرن ۹) القاب «مولوی»، «مولانا»، «مولوی رومی» و «ملای رومی» برای وی به کار رفته‌است و از برخی از اشعارش تخلص او را «خاموش» و «خَموش» و «خامُش» دانسته‌اند. زبان مادری وی پارسی بوده است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا