غزلیاتدیوان شمسمولوی

غزل شمارهٔ ۱۷۶۰

به خدایی که در ازل بوده‌ست

حی و دانا و قادر و قیوم

نور او شمع‌های عشق فروخت

تا بشد صد هزار سر معلوم

از یکی حکم او جهان پر شد

عاشق و عشق و حاکم و محکوم

در طلسمات شمس تبریزی

گشت گنج عجایبش مکتوم

که از آن دم که تو سفر کردی

از حلاوت جدا شدیم چو موم

همه شب همچو شمع می سوزیم

ز آتشش جفت وز انگبین محروم

در فراق جمال او ما را

جسم ویران و جان در او چون بوم

آن عنان را بدین طرف برتاب

زفت کن پیل عیش را خرطوم

بی‌حضورت سماع نیست حلال

همچو شیطان طرب شده مرحوم

یک غزل بی‌تو هیچ گفته نشد

تا رسید آن مشرفه مفهوم

بس به ذوق سماع نامه تو

غزلی پنج شش بشد منظوم

شام ما از تو صبح روشن باد

ای به تو فخر شام و ارمن و روم

مولانا جلال‌الدین محمد بلخی

جلال‌الدین محمد بلخی معروف به مولوی و مولانا و رومی (‎۶ ربیع‌الاول ۶۰۴، بلخ، یا وخش، – ۵ جمادی‌الثانی ۶۷۲ هجری قمری، قونیه) (۱۵ مهر ۵۸۶ - ۴ دی ۶۵۲ هجری شمسی) از مشهورترین شاعران ایرانی‌تبار پارسی‌گوی است. نام کامل وی «محمد ابن محمد ابن حسین حسینی خطیبی بکری بلخی» بوده و در دوران حیات به القاب «جلال‌الدین»، «خداوندگار» و «مولانا خداوندگار» نامیده می‌شده‌است. در قرن‌های بعد (ظاهراً از قرن ۹) القاب «مولوی»، «مولانا»، «مولوی رومی» و «ملای رومی» برای وی به کار رفته‌است و از برخی از اشعارش تخلص او را «خاموش» و «خَموش» و «خامُش» دانسته‌اند. زبان مادری وی پارسی بوده است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا