غزلیاتدیوان شمسمولوی

غزل شمارهٔ ۱۷۴۸

می گریزد از ما و ما قوامش داریم

زن زنانش آریم کش کشانش آریم

می دود آن زیبا بر گل و سوسن‌ها

گو بیا ما را بین ما از آن گلزاریم

می کند دلداری وان همه طراری

حق آن طره او که همه طراریم

دام دل بگشاییم بوسه زو برباییم

تا نپندارد که ما تهی گفتاریم

هوش ما چون اختر یار ما خورشیدی

زین سبب هر صبحی کشته آن یاریم

گر بگوید فردا از غرور و سودا

نقد را نگذاریم پا بر این افشاریم

بحر او پرمرجان مشرب محتاجان

تا بود در تن جان ما بر این اقراریم

هر چه تو فرمایی عقل و دین افزایی

هین بفرما که ما بنده و اشکاریم

ای لبانت شکر گیسوانت عنبر

وی از آن شیرینتر که همی‌پنداریم

ساربان آهسته بهر هر دلخسته

کن مدارا آخر کاندر این قطاریم

اندر این بیشه ستان رحم کن بر مستان

گر نی ما چون شیریم هم نی چون کفتاریم

هین خمش کان مه رو وان مه نازک خو

سر بپوشد چون ما کاشف اسراریم

با همو گوید سر خالق هر مخبر

ما هنوز از خامی سخت ناهمواریم

مولانا جلال‌الدین محمد بلخی

جلال‌الدین محمد بلخی معروف به مولوی و مولانا و رومی (‎۶ ربیع‌الاول ۶۰۴، بلخ، یا وخش، – ۵ جمادی‌الثانی ۶۷۲ هجری قمری، قونیه) (۱۵ مهر ۵۸۶ - ۴ دی ۶۵۲ هجری شمسی) از مشهورترین شاعران ایرانی‌تبار پارسی‌گوی است. نام کامل وی «محمد ابن محمد ابن حسین حسینی خطیبی بکری بلخی» بوده و در دوران حیات به القاب «جلال‌الدین»، «خداوندگار» و «مولانا خداوندگار» نامیده می‌شده‌است. در قرن‌های بعد (ظاهراً از قرن ۹) القاب «مولوی»، «مولانا»، «مولوی رومی» و «ملای رومی» برای وی به کار رفته‌است و از برخی از اشعارش تخلص او را «خاموش» و «خَموش» و «خامُش» دانسته‌اند. زبان مادری وی پارسی بوده است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا