غزلیاتدیوان شمسمولوی

غزل شمارهٔ ۱۷۴۲

ببسته است پری نهانیی پایم

ز بند اوست که من در میان غوغایم

ز کوه قافم من که غریب اطرافم

به صورتم چو کبوتر به خلق عنقایم

کبوترم چو شود صید چنگ باز اجل

از آن سپس پر عنقای روح بگشایم

ز آفتاب خرد گر چه پشت من گرم است

برای سایه نشینان چو خیمه برپایم

چو ابن وقت بود دامن پدر گیرد

چه صوفیم که به سودای دی و فردایم

مرا چو پرده درآویختی بر این درگاه

هم از برای برآویختن نمی‌شایم

ز لطف توست که از جغدیم برآوردی

چو طوطیان ز کف تو شکر همی‌خایم

اگر ز جود کف تو به بحر راه برم

تمام گوهر هستی خویش بنمایم

شکار درک نیم من ورای ادارکم

به پای وهم نیم من درازپهنایم

سخن به جای بمان خویش بین کجایی تو

مرا بجوی همان جا که من همان جایم

مولانا جلال‌الدین محمد بلخی

جلال‌الدین محمد بلخی معروف به مولوی و مولانا و رومی (‎۶ ربیع‌الاول ۶۰۴، بلخ، یا وخش، – ۵ جمادی‌الثانی ۶۷۲ هجری قمری، قونیه) (۱۵ مهر ۵۸۶ - ۴ دی ۶۵۲ هجری شمسی) از مشهورترین شاعران ایرانی‌تبار پارسی‌گوی است. نام کامل وی «محمد ابن محمد ابن حسین حسینی خطیبی بکری بلخی» بوده و در دوران حیات به القاب «جلال‌الدین»، «خداوندگار» و «مولانا خداوندگار» نامیده می‌شده‌است. در قرن‌های بعد (ظاهراً از قرن ۹) القاب «مولوی»، «مولانا»، «مولوی رومی» و «ملای رومی» برای وی به کار رفته‌است و از برخی از اشعارش تخلص او را «خاموش» و «خَموش» و «خامُش» دانسته‌اند. زبان مادری وی پارسی بوده است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا