غزلیاتدیوان شمسمولوی

غزل شمارهٔ ۱۴۸۳

امروز مها خویش ز بیگانه ندانیم

مستیم بدان حد که ره خانه ندانیم

در عشق تو از عاقله عقل برستیم

جز حالت شوریده دیوانه ندانیم

در باغ بجز عکس رخ دوست نبینیم

وز شاخ بجز حالت مستانه ندانیم

گفتند در این دام یکی دانه نهاده‌ست

در دام چنانیم که ما دانه ندانیم

امروز از این نکته و افسانه مخوانید

کافسون نپذیرد دل و افسانه ندانیم

چون شانه در آن زلف چنان رفت دل ما

کز بیخودی از زلف تو تا شانه ندانیم

باده ده و کم پرس که چندم قدح است این

کز یاد تو ما باده ز پیمانه ندانیم

مولانا جلال‌الدین محمد بلخی

جلال‌الدین محمد بلخی معروف به مولوی و مولانا و رومی (‎۶ ربیع‌الاول ۶۰۴، بلخ، یا وخش، – ۵ جمادی‌الثانی ۶۷۲ هجری قمری، قونیه) (۱۵ مهر ۵۸۶ - ۴ دی ۶۵۲ هجری شمسی) از مشهورترین شاعران ایرانی‌تبار پارسی‌گوی است. نام کامل وی «محمد ابن محمد ابن حسین حسینی خطیبی بکری بلخی» بوده و در دوران حیات به القاب «جلال‌الدین»، «خداوندگار» و «مولانا خداوندگار» نامیده می‌شده‌است. در قرن‌های بعد (ظاهراً از قرن ۹) القاب «مولوی»، «مولانا»، «مولوی رومی» و «ملای رومی» برای وی به کار رفته‌است و از برخی از اشعارش تخلص او را «خاموش» و «خَموش» و «خامُش» دانسته‌اند. زبان مادری وی پارسی بوده است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا