غزلیاتدیوان شمسمولوی

غزل شمارهٔ ۲۱۵۳

ای تو امان هر بلا ما همه در امان تو

جان همه خوش است در سایه لطف جان تو

شاه همه جهان تویی اصل همه کسان تویی

چونک تو هستی آن ما نیست غم از کسان تو

ابر غم تو ای قمر آمد دوش بر جگر

گفت مرا ز بام و در صد سقط از زبان تو

جست دلم ز قال او رفت بر خیال او

شاید ای نبات خو این همه در زمان تو

جان مرا در این جهان آتش توست در دهان

از هوس وصال تو وز طلب جهان تو

نیست مرا ز جسم و جان در ره عشق تو نشان

ز آنک نغول می‌روم در طلب نشان تو

بنده بدید جوهرت لنگ شده‌ست بر درت

مانده‌ام ای جواهری بر طرف دکان تو

شاد شود دل و جگر چون بگشایی آن کمر

بازگشا تو خوش قبا آن کمر از میان تو

تا نظری به جان کنی جان مرا چو کان کنی

در تبریز شمس دین نقد رسم به کان تو

مولانا جلال‌الدین محمد بلخی

جلال‌الدین محمد بلخی معروف به مولوی و مولانا و رومی (‎۶ ربیع‌الاول ۶۰۴، بلخ، یا وخش، – ۵ جمادی‌الثانی ۶۷۲ هجری قمری، قونیه) (۱۵ مهر ۵۸۶ - ۴ دی ۶۵۲ هجری شمسی) از مشهورترین شاعران ایرانی‌تبار پارسی‌گوی است. نام کامل وی «محمد ابن محمد ابن حسین حسینی خطیبی بکری بلخی» بوده و در دوران حیات به القاب «جلال‌الدین»، «خداوندگار» و «مولانا خداوندگار» نامیده می‌شده‌است. در قرن‌های بعد (ظاهراً از قرن ۹) القاب «مولوی»، «مولانا»، «مولوی رومی» و «ملای رومی» برای وی به کار رفته‌است و از برخی از اشعارش تخلص او را «خاموش» و «خَموش» و «خامُش» دانسته‌اند. زبان مادری وی پارسی بوده است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا