غزلیاتدیوان شمسمولوی

غزل شمارهٔ ۱۳۸۷

هین خیره خیره می نگر اندر رخ صفراییم

هر کس که او مکی بود داند که من بطحاییم

زان لاله روی دلستان روید ز رویم زعفران

هر لحظه زان شادی فزا بیش است کارافزاییم

مانند برف آمد دلم هر لحظه می کاهد دلم

آن جا همی‌خواهد دلم زیرا که من آن جاییم

هر جا حیاتی بیشتر مردم در او بی‌خویشتر

خواهی بیا در من نگر کز شید جان شیداییم

آن برف گوید دم به دم بگذارم و سیلی شوم

غلطان سوی دریا روم من بحری و دریاییم

تنها شدم راکد شدم بفسردم و جامد شدم

تا زیر دندان بلا چون برف و یخ می خاییم

چون آب باش و بی‌گره از زخم دندان‌ها بجه

من تا گره دارم یقین می کوبی و می ساییم

برف آب را بگذار هین فقاع‌های خاص بین

می جوشد و بر می جهد که تیزم و غوغاییم

هر لحظه بخروشانترم برجسته و جوشانترم

چون عقل بی‌پر می پرم زیرا چو جان بالاییم

بسیار گفتم ای پدر دانم که دانی این قدر

که چون نیم بی‌پا و سر در پنجه آن ناییم

گر تو ملولستی ز من بنگر در آن شاه زمن

تا گرم و شیرینت کند آن دلبر حلواییم

ای بی‌نوایان را نوا جان ملولان را دوا

پران کننده جان که من از قافم و عنقاییم

من بس کنم بس از حنین او بس نخواهد کرد از این

من طوطیم عشقش شکر هست از شکر گویاییم

مولانا جلال‌الدین محمد بلخی

جلال‌الدین محمد بلخی معروف به مولوی و مولانا و رومی (‎۶ ربیع‌الاول ۶۰۴، بلخ، یا وخش، – ۵ جمادی‌الثانی ۶۷۲ هجری قمری، قونیه) (۱۵ مهر ۵۸۶ - ۴ دی ۶۵۲ هجری شمسی) از مشهورترین شاعران ایرانی‌تبار پارسی‌گوی است. نام کامل وی «محمد ابن محمد ابن حسین حسینی خطیبی بکری بلخی» بوده و در دوران حیات به القاب «جلال‌الدین»، «خداوندگار» و «مولانا خداوندگار» نامیده می‌شده‌است. در قرن‌های بعد (ظاهراً از قرن ۹) القاب «مولوی»، «مولانا»، «مولوی رومی» و «ملای رومی» برای وی به کار رفته‌است و از برخی از اشعارش تخلص او را «خاموش» و «خَموش» و «خامُش» دانسته‌اند. زبان مادری وی پارسی بوده است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا