غزلیاتدیوان شمسمولوی

غزل شمارهٔ ۲۴۷۸

باز چه شد تو را دلا باز چه مکر اندری

یک نفسی چو بازی و یک نفسی کبوتری

همچو دعای صالحان دی سوی اوج می‌شدی

باز چو نور اختران سوی حضیض می‌پری

کشت مرا به جان تو حیله و داستان تو

سیل تو می‌کشد مرا تا به کجام می‌بری

از رحموت گشته‌ای در رهبوت رفته‌ای

تا دم مهر نشنوی تا سوی دوست ننگری

گر سبکی کند دلم خنده زنی که هین بپر

چونک به خود فروروم طعنه زنی که لنگری

خنده کنم تو گوییم چون سر پخته خنده زن

گریه کنم تو گوییم چون بن کوزه می‌گری

ترک تویی ز هندوان چهره ترک کم طلب

ز آنک نداد هند را صورت ترک تنگری

خنده نصیب ماه شد گریه نصیب ابر شد

بخت بداد خاک را تابش زر جعفری

حسن ز دلبران طلب درد ز عاشقان طلب

چهره زرد جو ز من وز رخ خویش احمری

من چو کمینه بنده‌ام خاک شوم ستم کشم

تو ملکی و زیبدت سرکشی و ستمگری

مست و خوشم کن آنگهی رقص و خوشی طلب ز من

در دهنم بنه شکر چون ترشی نمی‌خوری

دیگ توام خوشی دهم چونک ابای خوش پزی

ور ترشی پزی ز من هم ترشی برآوری

دیو شود فرشته‌ای چون نگری در او تو خوش

ای پرییی که از رخت بوی نمی‌برد پری

سحر چرا حرام شد ز آنک به عهد حسن تو

حیف بود که هر خسی لاف زند ز ساحری

ای دل چون عتاب و غم هست نشان مهر او

ترک عتاب اگر کند دانک بود ز تو بری

ای تبریز شمس دین خسرو شمس مشرقت

پرتو نور آن سری عاریتی است ای سری

مولانا جلال‌الدین محمد بلخی

جلال‌الدین محمد بلخی معروف به مولوی و مولانا و رومی (‎۶ ربیع‌الاول ۶۰۴، بلخ، یا وخش، – ۵ جمادی‌الثانی ۶۷۲ هجری قمری، قونیه) (۱۵ مهر ۵۸۶ - ۴ دی ۶۵۲ هجری شمسی) از مشهورترین شاعران ایرانی‌تبار پارسی‌گوی است. نام کامل وی «محمد ابن محمد ابن حسین حسینی خطیبی بکری بلخی» بوده و در دوران حیات به القاب «جلال‌الدین»، «خداوندگار» و «مولانا خداوندگار» نامیده می‌شده‌است. در قرن‌های بعد (ظاهراً از قرن ۹) القاب «مولوی»، «مولانا»، «مولوی رومی» و «ملای رومی» برای وی به کار رفته‌است و از برخی از اشعارش تخلص او را «خاموش» و «خَموش» و «خامُش» دانسته‌اند. زبان مادری وی پارسی بوده است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا