غزلیاتدیوان شمسمولوی

غزل شمارهٔ ۱۱۶۶

چند از این راه نو روزگار

پرده آن یار قدیمی بیار

آتش فرعون بکش ز آب بحر

مفرش نمرود به آتش سپار

چرخ فلک را به خدایی مگیر

انجم و مه را مشناس اختیار

شمس و شموسی که سرآخر شدست

چون خر لنگست در آن مستدار

باد چو راکع شد و خود را شناخت

نیست در آخر چو خسان بی‌مدار

چشم در آن باد نهادست خس

کو کشدش جانب هر دشت و غار

خیره در آن آب بماندست سنگ

کوش بغلطاند در سیل بار

گر بد و نیکیم تو از ما مگیر

ما همه چنگیم و دل ما چو تار

گاه یکی نغمه تر می‌نواز

گاه ز تر بگذر و رو خشک آر

گر ننوازی دل این چنگ را

بس بود اینش که نهی برکنار

نور علی نور چو بنوازیش

باده خوش و خاصه به فصل بهار

در کف عشقست مهار همه

اشتر مستیم در این زیر بار

گاه چو شیری متمثل شود

تا برمد خلق از او چون شکار

گاه چو آبی متشکل شود

خلق رود تشنه بدو جان سپار

مولانا جلال‌الدین محمد بلخی

جلال‌الدین محمد بلخی معروف به مولوی و مولانا و رومی (‎۶ ربیع‌الاول ۶۰۴، بلخ، یا وخش، – ۵ جمادی‌الثانی ۶۷۲ هجری قمری، قونیه) (۱۵ مهر ۵۸۶ - ۴ دی ۶۵۲ هجری شمسی) از مشهورترین شاعران ایرانی‌تبار پارسی‌گوی است. نام کامل وی «محمد ابن محمد ابن حسین حسینی خطیبی بکری بلخی» بوده و در دوران حیات به القاب «جلال‌الدین»، «خداوندگار» و «مولانا خداوندگار» نامیده می‌شده‌است. در قرن‌های بعد (ظاهراً از قرن ۹) القاب «مولوی»، «مولانا»، «مولوی رومی» و «ملای رومی» برای وی به کار رفته‌است و از برخی از اشعارش تخلص او را «خاموش» و «خَموش» و «خامُش» دانسته‌اند. زبان مادری وی پارسی بوده است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا