مثنوی معنوی
-
بخش ۱۲۰ – رجوع کردن به قصهٔ آن شخص کی به او گنج نشان دادند به مصر و بیان تضرع او از درویشی به حضرت حق
مرد میراثی چو خورد و شد فقیر آمد اندر یا رب و گریه و نفیر خود کی کوبد این در…
بیشتر بخوانید » -
بخش ۱۱۹ – سبب تاخیر اجابت دعای ممن
ای بسا مخلص که نالد در دعا تا رود دود خلوصش بر سما تا رود بالای این سقف برین بوی…
بیشتر بخوانید » -
بخش ۱۱۸ – حکایت آن شخص کی خواب دید کی آنچ میطلبی از یسار به مصر وفا شود آنجا گنجیست در فلان محله در فلان خانه چون به مصر آمد کسی گفت من خواب دیدهایم کی گنجیست به بغداد در فلان محله در فلان خانه نام محله و خانهٔ این شخص بگفت آن شخص فهم کرد کی آن گنج در مصر گفتن جهت آن بود کی مرا یقین کنند کی در غیر خانهٔ خود نمیباید جستن ولیکن این گنج یقین و محقق جز در مصر حاصل نشود
بود یک میراثی مال و عقار جمله را خورد و بماند او عور و زار مال میراثی ندارد خود وفا…
بیشتر بخوانید » -
بخش ۱۱۷ – بیان مجاهد کی دست از مجاهده باز ندارد اگر چه داند بسطت عطاء حق را کی آن مقصود از طرف دیگر و به سبب نوع عمل دیگر بدو رساند کی در وهم او نبوده باشد او همه وهم و اومید درین طریق معین بسته باشد حلقهٔ همین در میزند بوک حق تعالی آن روزی را از در دیگر بدو رساند کی او آن تدبیر نکرده باشد و یرزقه من حیث لا یحتسب العبد یدبر والله یقدر و بود کی بنده را وهم بندگی بود کی مرا از غیر این در برساند اگر چه من حلقهٔ این در میزنم حق تعالی او را هم ازین در روزی رساند فیالجمله این همه درهای یکی سرایست مع تقریره
یا درین ره آیدم آن کام من یا چو باز آیم ز ره سوی وطن بوک موقوفست کامم بر سفر…
بیشتر بخوانید » -
بخش ۱۱۶ – بعد مکث ایشان متواری در بلاد چین در شهر تختگاه و بعد دراز شدن صبر بیصبر شدن آن بزرگین کی من رفتم الوداع خود را بر شاه عرضه کنم اما قدمی تنیلنی مقصودی او القی راسی کفادی ثم یا پای رساندم به مقصود و مراد یا سر بنهم همچو دل از دست آنجا و نصیحت برادران او را سود ناداشتن یا عاذل العاشقین دع فه اضلها الله کیف ترشدها الی آخره
آن بزرگین گفت ای اخوان من ز انتظار آمد به لب این جان من لا ابالی گشتهام صبرم نماند مر…
بیشتر بخوانید » -
بخش ۱۱۵ – حکایت امرء القیس کی پادشاه عرب بود و به صورت عظیم به جمال بود یوسف وقت خود بود و زنان عرب چون زلیخا مردهٔ او و او شاعر طبع قفا نبک من ذکری حبیب و منزل چون همه زنان او را به جان میجستند ای عجب غزل او و نالهٔ او بهر چه بود مگر دانست کی اینها همه تمثال صورتیاند کی بر تختههای خاک نقش کردهاند عاقبت این امرء القیس را حالی پیدا شد کی نیمشب از ملک و فرزند گریخت و خود را در دلقی پنهان کرد و از آن اقلیم به اقلیم دیگر رفت در طلب آن کس کی از اقلیم منزه است یختص برحمته من یشاء الی آخره
امرء القیس از ممالک خشکلب هم کشیدش عشق از خطهٔ عرب تا بیامد خشت میزد در تبوک با ملک گفتند…
بیشتر بخوانید » -
بخش ۱۱۴ – روان گشتن شاهزادگان بعد از تمام بحث و ماجرا به جانب ولایت چین سوی معشوق و مقصود تا به قدر امکان به مقصود نزدیکتر باشند اگر چه راه وصل مسدودست به قدر امکان نزدیکتر شدن محمودست الی آخره
این بگفتند و روان گشتند زود هر چه بود ای یار من آن لحظه بود صبر بگزیدند و صدیقین شدند…
بیشتر بخوانید » -
بخش ۱۱۳ – ذکر آن پادشاه که آن دانشمند را به اکراه در مجلس آورد و بنشاند ساقی شراب بر دانشمند عرضه کرد ساغر پیش او داشت رو بگردانید و ترشی و تندی آغاز کرد شاه ساقی را گفت کی هین در طبعش آر ساقی چندی بر سرش کوفت و شرابش در خورد داد الی آخره
پادشاهی مست اندر بزم خوش میگذشت آن یک فقیهی بر درش کرد اشارت کش درین مجلس کشید وان شراب لعل…
بیشتر بخوانید » -
بخش ۱۱۲ – مقالت برادر بزرگین
آن بزرگین گفت ای اخوان خیر ما نه نر بودیم اندر نصح غیر از حشم هر که به ما کردی…
بیشتر بخوانید » -
بخش ۱۱۱ – بحث کردن آن سه شهزاده در تدبیر آن واقعه
رو به هم کردند هر سه مفتتن هر سه را یک رنج و یک درد و حزن هر سه در…
بیشتر بخوانید »