مثنوی معنوی
-
بخش ۱۳۰ – باز آمدن زن جوحی به محکمهٔ قاضی سال دوم بر امید وظیفهٔ پارسال و شناختن قاضی او را الی اتمامه
بعد سالی باز جوحی از محن رو به زن کرد و بگفت ای چست زن آن وظیفهٔ پار را تجدید…
بیشتر بخوانید » -
بخش ۱۲۹ – در تفسیر این خبر کی مصطفی صلواتالله علیه فرمود من کنت مولاه فعلی مولاه تا منافقان طعنه زدند کی بس نبودش کی ما مطیعی و چاکری نمودیم او را چاکری کودکی خلم آلودمان هم میفرماید الی آخره
زین سبب پیغامبر با اجتهاد نام خود وان علی مولا نهاد گفت هر کو را منم مولا و دوست ابن…
بیشتر بخوانید » -
بخش ۱۲۸ – آمدن نایب قاضی میان بازار و خریداری کردن صندوق را از جوحی الی آخره
نایب آمد گفت صندوقت به چند گفت نهصد بیشتر زر میدهند من نمیآیم فروتر از هزار گر خریداری گشا کیسه…
بیشتر بخوانید » -
بخش ۱۲۷ – رفتن قاضی به خانهٔ زن جوحی و حلقه زدن جوحی به خشم بر در و گریختن قاضی در صندوقی الی آخره
مکر زن پایان ندارد رفت شب قاضی زیرک سوی زن بهر دب زن دو شمع و نقل مجلس راست کرد…
بیشتر بخوانید » -
بخش ۱۲۶ – مفتون شدن قاضی بر زن جوحی و در صندوق ماندن و نایب قاضی صندوق را خریدن باز سال دوم آمدن زن جوحی بر امید بازی پارینه و گفتن قاضی کی مرا آزاد کن و کسی دیگر را بجوی الی آخر القصه
جوحی هر سالی ز درویشی به فن رو بزن کردی کای دلخواه زن چون سلاحت هست رو صیدی بگیر تا…
بیشتر بخوانید » -
بخش ۱۲۵ – مکرر کردن برادران پند دادن بزرگین را و تاب ناآوردن او آن پند را و در رمیدن او ازیشان شیدا و بیخود رفتن و خود را در بارگاه پادشاه انداختن بیدستوری خواستن لیک از فرط عشق و محبت نه از گستاخی و لاابالی الی آخره
آن دو گفتندش که اندر جان ما هست پاسخها چو نجم اندر سما گر نگوییم آن نیاید راست نرد ور…
بیشتر بخوانید » -
بخش ۱۲۴ – بازگشتن آن شخص شادمان و مراد یافته و خدای را شکر گویان و سجده کنان و حیران در غرایب اشارات حق و ظهور تاویلات آن در وجهی کی هیچ عقلی و فهمی بدانجا نرسد
باز گشت از مصر تا بغداد او ساجد و راکع ثناگر شکرگو جمله ره حیران و مست او زین عجب…
بیشتر بخوانید » -
بخش ۱۲۳ – مثل
گفت با درویش روزی یک خسی که ترا اینجا نمیداند کسی گفت او گر مینداند عامیم خویش را من نیک…
بیشتر بخوانید » -
بخش ۱۲۲ – بیان این خبر کی الکذب ریبه والصدق طمانینه
قصهٔ آن خواب و گنج زر بگفت پس ز صدق او دل آن کس شکفت بوی صدقش آمد از سوگند…
بیشتر بخوانید » -
بخش ۱۲۱ – رسیدن آن شخص به مصر و شب بیرون آمدن به کوی از بهر شبکوکی و گدایی و گرفتن عسس او را و مراد اوحاصل شدن از عسس بعد از خوردن زخم بسیار و عسی ان تکرهوا شیا و هو خیر لکم و قوله تعالی سیجعل الله بعد عسر یسرا و قوله علیهالسلام اشتدی ازمه تنفرجی و جمیع القرآن و الکتب المنزله فی تقریر هذا
ناگهانی خود عسس او را گرفت مشت و چوبش زد ز صفرا تا شکفت اتفاقا اندر آن شبهای تار دیده…
بیشتر بخوانید »