مثنوی معنویدفتر ششممولوی

بخش ۱۲۰ – رجوع کردن به قصهٔ آن شخص کی به او گنج نشان دادند به مصر و بیان تضرع او از درویشی به حضرت حق

مرد میراثی چو خورد و شد فقیر

آمد اندر یا رب و گریه و نفیر

خود کی کوبد این در رحمت‌نثار

که نیابد در اجابت صد بهار

خواب دید او هاتفی گفت او شنید

که غنای تو به مصر آید پدید

رو به مصر آنجا شود کار تو راست

کرد کدیت را قبول او مرتجاست

در فلان موضع یکی گنجی است زفت

در پی آن بایدت تا مصر رفت

بی‌درنگی هین ز بغداد ای نژند

رو به سوی مصر و منبت‌گاه قند

چون ز بغداد آمد او تا سوی مصر

گرم شد پشتش چو دید او روی مصر

بر امید وعدهٔ هاتف که گنج

یابد اندر مصر بهر دفع رنج

در فلان کوی و فلان موضع دفین

هست گنجی سخت نادر بس گزین

لیک نفقه‌ش بیش و کم چیزی نماند

خواست دقی بر عوام‌الناس راند

لیک شرم و همتش دامن گرفت

خویش را در صبر افشردن گرفت

باز نفسش از مجاعت بر طپید

ز انتجاع و خواستن چاره ندید

گفت شب بیرون روم من نرم نرم

تا ز ظلمت نایدم در کدیه شرم

هم‌چو شبکوکی کنم شب ذکر و بانگ

تا رسد از بامهاام نیم دانگ

اندرین اندیشه بیرون شد بکوی

واندرین فکرت همی شد سو به سوی

یک زمان مانع همی‌شد شرم و جاه

یک زمانی جوع می‌گفتش بخواه

پای پیش و پای پس تا ثلث شب

که بخواهم یا بخسپم خشک‌لب

مولانا جلال‌الدین محمد بلخی

جلال‌الدین محمد بلخی معروف به مولوی و مولانا و رومی (‎۶ ربیع‌الاول ۶۰۴، بلخ، یا وخش، – ۵ جمادی‌الثانی ۶۷۲ هجری قمری، قونیه) (۱۵ مهر ۵۸۶ - ۴ دی ۶۵۲ هجری شمسی) از مشهورترین شاعران ایرانی‌تبار پارسی‌گوی است. نام کامل وی «محمد ابن محمد ابن حسین حسینی خطیبی بکری بلخی» بوده و در دوران حیات به القاب «جلال‌الدین»، «خداوندگار» و «مولانا خداوندگار» نامیده می‌شده‌است. در قرن‌های بعد (ظاهراً از قرن ۹) القاب «مولوی»، «مولانا»، «مولوی رومی» و «ملای رومی» برای وی به کار رفته‌است و از برخی از اشعارش تخلص او را «خاموش» و «خَموش» و «خامُش» دانسته‌اند. زبان مادری وی پارسی بوده است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا