مثنوی معنویدفتر پنجممولوی

بخش ۱ – سر آغاز

شه حسام‌الدین که نور انجمست

طالب آغاز سفر پنجمست

این ضیاء الحق حسام الدین راد

اوستادان صفا را اوستاد

گر نبودی خلق محجوب و کثیف

ور نبودی حلقها تنگ و ضعیف

در مدیحت داد معنی دادمی

غیر این منطق لبی بگشادمی

لیک لقمهٔ باز آن صعوه نیست

چاره اکنون آب و روغن کردنیست

مدح تو حیفست با زندانیان

گویم اندر مجمع روحانیان

شرح تو غبنست با اهل جهان

هم‌چو راز عشق دارم در نهان

مدح تعریفست در تخریق حجاب

فارغست از شرح و تعریف آفتاب

مادح خورشید مداح خودست

که دو چشمم روشن و نامرمدست

ذم خورشید جهان ذم خودست

که دو چشمم کور و تاریک به دست

تو ببخشا بر کسی کاندر جهان

شد حسود آفتاب کامران

تو اندش پوشید هیچ از دیده‌ها

وز طراوت دادن پوسیده‌ها

یا ز نور بی‌حدش توانند کاست

یا به دفع جاه او توانند خاست

هر کسی کو حاسد کیهان بود

آن حسد خود مرگ جاویدان بود

قدر تو بگذشت از درک عقول

عقل اندر شرح تو شد بوالفضول

گر چه عاجز آمد این عقل از بیان

عاجزانه جنبشی باید در آن

ان شیئا کله لا یدرک

اعلموا ان کله لا یترک

گر نتانی خورد طوفان سحاب

کی توان کردن بترک خورد آب

راز را گر می‌نیاری در میان

درکها را تازه کن از قشر آن

نطقها نسبت به تو قشرست لیک

پیش دیگر فهمها مغزست نیک

آسمان نسبت به عرش آمد فرود

ورنه بس عالیست سوی خاک‌تود

من بگویم وصف تو تا ره برند

پیش از آن کز فوت آن حسرت خورند

نور حقی و به حق جذاب جان

خلق در ظلمات وهم‌اند و گمان

شرط تعظیمست تا این نور خوش

گردد این بی‌دیدگان را سرمه‌کش

نور یابد مستعد تیزگوش

کو نباشد عاشق ظلمت چو موش

سست‌چشمانی که شب جولان کنند

کی طواف مشعلهٔ ایمان کنند

نکته‌های مشکل باریک شد

بند طبعی که ز دین تاریک شد

تا بر آراید هنر را تار و پود

چشم در خورشید نتواند گشود

هم‌چو نخلی برنیارد شاخها

کرده موشانه زمین سوراخها

چار وصفست این بشر را دل‌فشار

چارمیخ عقل گشته این چهار

مولانا جلال‌الدین محمد بلخی

جلال‌الدین محمد بلخی معروف به مولوی و مولانا و رومی (‎۶ ربیع‌الاول ۶۰۴، بلخ، یا وخش، – ۵ جمادی‌الثانی ۶۷۲ هجری قمری، قونیه) (۱۵ مهر ۵۸۶ - ۴ دی ۶۵۲ هجری شمسی) از مشهورترین شاعران ایرانی‌تبار پارسی‌گوی است. نام کامل وی «محمد ابن محمد ابن حسین حسینی خطیبی بکری بلخی» بوده و در دوران حیات به القاب «جلال‌الدین»، «خداوندگار» و «مولانا خداوندگار» نامیده می‌شده‌است. در قرن‌های بعد (ظاهراً از قرن ۹) القاب «مولوی»، «مولانا»، «مولوی رومی» و «ملای رومی» برای وی به کار رفته‌است و از برخی از اشعارش تخلص او را «خاموش» و «خَموش» و «خامُش» دانسته‌اند. زبان مادری وی پارسی بوده است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا