غزلیاتدیوان شمسمولوی

غزل شمارهٔ ۱۹۶۵

در میان ظلمت جان تو نور چیست آن

فر شاهی می نماید در دلم آن کیست آن

می نماید کان خیال روی چون ماه شه است

وان پناه دستگیر روز مسکینی است آن

این چنین فر و جمال و لطف و خوبی و نمک

فخر جان‌ها شمس حق و دین تبریزی است آن

برنتابد جان آدم شرح اوصافش صریح

آنچ می تابد ز اوصافش دلا مکنی است آن

زانک اوصاف بقا اندر فنا کی رو دهد

مر مزیجی را که آن از عالم فانی است آن

آن جمالی کو که حقش نقش کرد از دست خویش

یا یکی نقشی که آن آذر و مانی است آن

هر بصر کو دید او را پس به غیرش بنگرید

سنگسارش کرد می باید که ارزانی است آن

ای دل اندر عاشقی تو نام نیکو ترک کن

کابتدای عشق رسوایی و بدنامی است آن

اندرون بحر عشقش جامه جان زحمت است

نام و نان جستن به عشق اندر دلا خامی است آن

عشق عامه خلق خود این خاصیت دارد دلا

خاصه این عشقی که زان مجلس سامی است آن

خاک تبریز ای صبا تحفه بیار از بهر من

زانک در عزت به جای گوهر کانی است آن

مولانا جلال‌الدین محمد بلخی

جلال‌الدین محمد بلخی معروف به مولوی و مولانا و رومی (‎۶ ربیع‌الاول ۶۰۴، بلخ، یا وخش، – ۵ جمادی‌الثانی ۶۷۲ هجری قمری، قونیه) (۱۵ مهر ۵۸۶ - ۴ دی ۶۵۲ هجری شمسی) از مشهورترین شاعران ایرانی‌تبار پارسی‌گوی است. نام کامل وی «محمد ابن محمد ابن حسین حسینی خطیبی بکری بلخی» بوده و در دوران حیات به القاب «جلال‌الدین»، «خداوندگار» و «مولانا خداوندگار» نامیده می‌شده‌است. در قرن‌های بعد (ظاهراً از قرن ۹) القاب «مولوی»، «مولانا»، «مولوی رومی» و «ملای رومی» برای وی به کار رفته‌است و از برخی از اشعارش تخلص او را «خاموش» و «خَموش» و «خامُش» دانسته‌اند. زبان مادری وی پارسی بوده است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا