مثنوی معنویدفتر سوممولوی

بخش ۲۰۱ – باقی قصهٔ مهمان آن مسجد مهمان کش و ثبات و صدق او

آن غریب شهر سربالا طلب

گفت می‌خسپم درین مسجد بشب

مسجدا گر کربلای من شوی

کعبهٔ حاجت‌روای من شوی

هین مرا بگذار ای بگزیده دار

تا رسن‌بازی کنم منصوروار

گر شدیت اندر نصیحت جبرئیل

می‌نخواهد غوث در آتش خلیل

جبرئیلا رو که من افروخته

بهترم چون عود و عنبر سوخته

جبرئیلا گر چه یاری می‌کنی

چون برادر پاس داری می‌کنی

ای برادر من بر آذر چابکم

من نه آن جانم که گردم بیش و کم

جان حیوانی فزاید از علف

آتشی بود و چو هیزم شد تلف

گر نگشتی هیزم او مثمر بدی

تا ابد معمور و هم عامر بدی

باد سوزانت این آتش بدان

پرتو آتش بود نه عین آن

عین آتش در اثیر آمد یقین

پرتو و سایهٔ ویست اندر زمین

لاجرم پرتو نپاید ز اضطراب

سوی معدن باز می‌گردد شتاب

قامت تو بر قرار آمد بساز

سایه‌ات کوته دمی یکدم دراز

زانک در پرتو نیابد کس ثبات

عکسها وا گشت سوی امهات

هین دهان بر بند فتنه لب گشاد

خشک آر الله اعلم بالرشاد

مولانا جلال‌الدین محمد بلخی

جلال‌الدین محمد بلخی معروف به مولوی و مولانا و رومی (‎۶ ربیع‌الاول ۶۰۴، بلخ، یا وخش، – ۵ جمادی‌الثانی ۶۷۲ هجری قمری، قونیه) (۱۵ مهر ۵۸۶ - ۴ دی ۶۵۲ هجری شمسی) از مشهورترین شاعران ایرانی‌تبار پارسی‌گوی است. نام کامل وی «محمد ابن محمد ابن حسین حسینی خطیبی بکری بلخی» بوده و در دوران حیات به القاب «جلال‌الدین»، «خداوندگار» و «مولانا خداوندگار» نامیده می‌شده‌است. در قرن‌های بعد (ظاهراً از قرن ۹) القاب «مولوی»، «مولانا»، «مولوی رومی» و «ملای رومی» برای وی به کار رفته‌است و از برخی از اشعارش تخلص او را «خاموش» و «خَموش» و «خامُش» دانسته‌اند. زبان مادری وی پارسی بوده است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا