مثنوی معنویدفتر دوممولوی

بخش ۲۸ – فهم کردن مریدان کی ذاالنون دیوانه نشد قاصد کرده است

دوستان در قصهٔ ذاالنون شدند

سوی زندان و در آن رایی زدند

کین مگر قاصد کند یا حکمتیست

او درین دین قبله‌ای و آیتیست

دور دور از عقل چون دریای او

تا جنون باشد سفه‌فرمای او

حاش لله از کمال جاه او

کابر بیماری بپوشد ماه او

او ز شر عامه اندر خانه شد

او ز ننگ عاقلان دیوانه شد

او ز عار عقل کند تن‌پرست

قاصدا رفتست و دیوانه شدست

که ببندیدم قوی وز ساز گاو

بر سر و پشتم بزن وین را مکاو

تا ز زخم لخت یابم من حیات

چون قتیل از گاو موسی ای ثقات

تا ز زخم لخت گاوی خوش شوم

همچو کشته و گاو موسی گش شوم

زنده شد کشته ز زخم دم گاو

همچو مس از کیمیا شد زر ساو

کشته بر جست و بگفت اسرار را

وا نمود آن زمرهٔ خون‌خوار را

گفت روشن کین جماعت کشته‌اند

کین زمان در خصمیم آشفته‌اند

چونک کشته گردد این جسم گران

زنده گردد هستی اسراردان

جان او بیند بهشت و نار را

باز داند جملهٔ اسرار را

وا نماید خونیان دیو را

وا نماید دام خدعه و ریو را

گاو کشتن هست از شرط طریق

تا شود از زخم دمش جان مفیق

گاو نفس خویش را زوتر بکش

تا شود روح خفی زنده و بهش

مولانا جلال‌الدین محمد بلخی

جلال‌الدین محمد بلخی معروف به مولوی و مولانا و رومی (‎۶ ربیع‌الاول ۶۰۴، بلخ، یا وخش، – ۵ جمادی‌الثانی ۶۷۲ هجری قمری، قونیه) (۱۵ مهر ۵۸۶ - ۴ دی ۶۵۲ هجری شمسی) از مشهورترین شاعران ایرانی‌تبار پارسی‌گوی است. نام کامل وی «محمد ابن محمد ابن حسین حسینی خطیبی بکری بلخی» بوده و در دوران حیات به القاب «جلال‌الدین»، «خداوندگار» و «مولانا خداوندگار» نامیده می‌شده‌است. در قرن‌های بعد (ظاهراً از قرن ۹) القاب «مولوی»، «مولانا»، «مولوی رومی» و «ملای رومی» برای وی به کار رفته‌است و از برخی از اشعارش تخلص او را «خاموش» و «خَموش» و «خامُش» دانسته‌اند. زبان مادری وی پارسی بوده است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا