غزل ۰۷۷- بلبلی برگ گلی خوش رنگ در منقار داشت
بلبلی برگ گلی خوش رنگ در منقار داشت
و اندر آن برگ و نوا خوش نالههای زار داشت
گفتمش در عین وصل این ناله و فریاد چیست
گفت ما را جلوه معشوق در این کار داشت
یار اگر ننشست با ما نیست جای اعتراض
پادشاهی کامران بود از گدایی عار داشت
در نمیگیرد نیاز و ناز ما با حسن دوست
خرم آن کز نازنینان بخت برخوردار داشت
خیز تا بر کلک آن نقاش جان افشان کنیم
کاین همه نقش عجب در گردش پرگار داشت
گر مرید راه عشقی فکر بدنامی مکن
شیخ صنعان خرقه رهن خانه خمار داشت
وقت آن شیرین قلندر خوش که در اطوار سیر
ذکر تسبیح ملک در حلقه زنار داشت
چشم حافظ زیر بام قصر آن حوری سرشت
شیوه جنات تجری تحتها الانهار داشت
وزن غزل: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
۱ بلبلی برگ خوشرنگی به منقار داشت؛ و با وجود چنین مال و متاعی ناله های حزین خوشی سر داده بود.
منقار:نوک٬ نوک پرنده.
برگ و نوا:وسایل زندگی٬ دارائی؛ ودر بیت به برگ گل و نوای بلبل نیز اشاره دارد.
می گوید برگ گل خوشرنگی به منقار گرفته بود و با وجود اینکه برگ گل او دارائی با ارزشی به حساب میآمد٬ نالههای سوزناک مطبوعی سر داده بود.
۲ به بلبل گفتم اکنون که به وصل رسیده ای این ناله وافغان برای چیست؛ گفت جلوهی زیبائی معشوق مرا به این کار واداشت.
یعنی بلبل بر اثر ذوق و شوق رسیدن به وصل گل نغمه محزون می سرود. بر اثر درد فراق. و اشاره به این معنی است که عرفا در حال وجد نیز اشک شوق می ریزند.
۳ یار اگر با ما معاشرت نکرد جای اعتراض نیست٬ پادشاهی موفق و خوشگذران بود و از معاشرت با مردم فقیر عار داشت.
کامران: خوشگذران.
بعد از اینکه در دو بیت پیشین از لذتهای وصل سخن می گوید٬ در این بیت به محرومیت خود می پردازد ودلیل آن را بیان می دارد:
یار با ما از جهت اجتماعی اختلاف وضع داشت و جای اعتراض نیست که معاشرت نکرد.
۴ ناز و نیاز ما در حسن دوست اثر نمیکند؛ خوش به حال کسی که نصیبی از نازنینان در بخت خود داشته باشد.
مقصود اینکه معشوق به حسن خود مغرور شده وحالا نه ناز من در او اثر دارد و نه نیاز و زاری من. پس ناز ونیاز کافی نیست. خوش به حال آنکه برخورداری از نازنینان در بخت و اقبال برای او پیش بینی شده است -اگر کسی بخت این کار را نداشته باشد سعی و کوشش ثمری ندارد.
۵ برخیز تا جان خود را بر قلم آن نقاشی نثار کنیم؛ که در گردش پرگار خود این همه نقش و نگار شگفت اور داشت.
نقاش:صورتگر٬ رسام و در بیت به معنی طرح و رسم کنندهی نقشها است که در کار خود نیاز به پرگار دارد.
عجب: تازه ٬ تحسین آمیز.
چون نقاش به برکت قلم خود نقشهای بدیع به وجود می آورد٬ آفریدگار جهان را که نقوش بدیع خلقت را به وجود آورده٬ به نقاش تشبیه کرده٬ می گوید برخیز تا جان خود را نثار او کنیم٬ که این همه شگفتی آفریده است -در طرحی که برای جهان هستی ریخته این همه نقشهای تحسین آمیز وجود داشته است.
۶ اگر به راه عشق ارادت میورزی از بدنامی نترس؛ خرقه شیخ صنعان در خانه شراب فروش به گرو بود- شیخ صنعان برای اینکه شراب بخرد خرقه خود را گرو گذاشته بود.
مرید: «در لغت به معنی صاحب ارادت است و در نزد صوفیه به کسی اطلاق می شود که برای وصول به یکی از اولیای او که قطب زمان و پیر وقت باشد ارادت ورزد٬ مطیع محض اوامر و نواهی او باشد.» [۱]
بیت صریحا اشاره به داستان شیخ صنعان دارد. ظاهرا افسانه شیخ صنعان را اول بار عطار در منطق الطیر آورده است.در معنی ام الخبائث[۲] خلاصه این داستان گفته شد. اشاره بیت به آن قسمت از داستان است که شیخ به خواهش دختر ترسا زنار بست و باده نوشید. حاصل معنی بیت اینکه تو هم اگر مرید راه عشقی ٬ مثل شیخ صنعان از بدنامی و رسوائی پروا نداشته باش.
۷ وقت آن درویش خوش صفت خوش باشد که در حالات مختلف سیر و سلوک به رسم ملائک خدا را نیایش می کرد٬ اما با حلقه زنار.
شیرین قلندر شیخ صنعان در بیت پیشین است: درویشی که صفات دلپذیر و شیرینی داشته و ترک زهد گفته و زنار بسته است.
اطوار جمع طور و به معنی وضع و حال و اطوار سیر یعنی حالات گوناگونی که در خلال سیر عارفانه دست می دهد.
تسبیح:سبحان الله گفتن و ذکر و دعای پروردگارکردن؛ نیز به معنی دانههای به رشته کشیده است که به هنگام دعا در دست دارند؛ در بیت این هر دو معنی را از آن خواسته.
تسبیح ملک٬ مراد نیایش ملائک آسمان است خدای تعالی را٬ که در آیات مختلف قرآن بدان اشاره شده است از جمله در آیه ۱۳ از سوره رعد ۱۳ «و یسبح الرعد بحمده و الملائکة من خیفته…» ﴿رعد وجمیع فرشتگان همه از بیم قهر خدا به تسبیح و ستایش او مشغولند…)
در این بیت حلقه ی زنار را رشته تسبیح مقایسه کرده ٬ می گوید شیخ صنعان در مراحل سیر و سلوک عاشقانه – که ما یهی رسوایی او گردید – مانند ملائک به حمد و ثنای خدا مشغول بود. با این تفاوت که بجای آنکه با رشته تسبیح ذکر و نیایش کند، با حلقه زنار نیایش میکرد.
و مقصود اینکه از طریق هر اعتقادی می توان عبودیت خود را اظهار کرد.
اشارهی بیت خصوصا به آن قسمت از داستان شیخ صنعان است که «گفت سبحه بیفکندم تا زنار برگیرم ٬ آری تا سبحه (سبحهی تزویر) در دست است٬ زنار (زنار صفا) بر میان نتوان بست.»[۳]
۸ چشم حافظ زیر بام قصر آن یاری که خلقت حوران بهشتی داشت٬ حالت باغهای پر درختی را داشت که از زیر آنها –زیر درختان آنها– جویها روان است.[۴]
مصراع دوم اشاره دارد به آیه ی ۵۷ از سوره ی نساء(۴) «…سند خلهم جنات تجری من تحتها الانهار خالدین فیها ابدا…» (بزودی آنها را در باغهایی درآوردیم که نهرها از زیر درختان آنها جاری است٬ و در آنها زندگانی جاوید کنند…)
حاصل معنی اینکه چشم حافظ از زیر بام به قصر معشوق نگاه می کرد و اشک می ریخت. و اشک٬ مانند آب روان که از زیر درختان باغ جاری باشد از چشم حافظ جاری بود.
این معنایی است که بر حسب کلمات بیت فهمیده می شود.زیرا چشم حافظ فاعل «داشت» در مصراع دوم است. وبه این حساب چشم به باغهائی تشبیه شده که جویبار از زیر درختان آنها جاری است. دو چشم حافظ ٬ جنات یا باغها؛ و مژه ها درختان تصور شده اند که اشک از زیر اآها مثل جوی جاری است. چنانکه بیت زیر نیز انعکاس همین تصور است:
از بن هر مژه ام آب روان است بیا اگرت میل لب جوی و تماشا باشد
این معنائی است که چنانکه گفتیم با حساب کلمات بیت بدست میآید. اما معنای کلی متبادر به ذهن این که در حالی که چشم حافظ زیر بام قصرمعشوق اشک می ریخت٬ قصر معشوق شبیه به جنت٬ یعنی بهشتی شده بود که جویها از زیر آن جاری باشد.
————————————————————————————–
[۱] رجائی٬ … فرهنگ اشعار حافظ… ص ۵۷۰٫
[۲] نیز نگاه کنید به توضیحات ذیل بیت ۵/۹ .
[۳] مرتضوی٬ …مکتب حافظ… ص ۲۹۸ .
[۴] معنی مصراع عربی و ترجمه آیهی مربوطه از استاد دکتر محمدی است.
سلام خیلی عالیه من سایت شمارو گذاشتم تو پیوندام اگه خواستی شما هم مارو پیوند کنید
آیا می دانید!
تعبیر یکی از شعرا از شعرفوق:
صاحبا درحالتی کین سینه غم بسیارداشت- یادم امدازکلامی را که شه اظهارداشت
درخصوص شعرحافظ خوب سنجیدی شها- بلبلی برگ گلی خوشرنگ در منقارداشت
نیمه شب غواص گشتم درحروف ابجدی-تابدانم کین صدف گوهرچه در دربارداشت
بلبلی برگ گلی شد ۳۵۶-باحسین وباحسن هم با علی اظهارداشت
رنگ گل سرخ است واوداردنشانی ازحسین-چون که او وقت شهادت عارضی گلنارداشت
برگ گل سبزاست واو دارد نشانی ازحسن-چون که اووقت شهادت سبزه رخسارداشن(توضیح:کسی مسموم میشد چهره اش سبز میشود)
بلبلش باشد علی کز فرقت ان برگ وگل-روزوشب افغان و اه وناله های زارداشت
سلام
یه تعبیر زیبا از این غزل می تونه اشارۀ اون به واقعه عاشورا و مشخصا شهادت علی اصغر (برگ گل) در آغوش امام حسین (بلبل) باشه.
بلبلی برگ گلی خوش رنگ در منقارداشت واندران برگ ونوا خوش ناه های زار د اشت بلبلی برگ گلی باشد۳۵۶ هم باعلی هم باحسین هم با حسن معیارداشت برگ گل سبز است دارد نشانی ازحسن***به وقت شهادت سبزی رخسارداشت رنگ گل سرخ است دارد نشانی از حسین ***به وقت شهادت عارضی گلنارداشت***************بلبلی باشد علی وازقراق ان دوگل************ازسرشب تاسحرناله بسیارداشت*************با تشکر وسپاس
روزي سه نفر آمدند پيشم كه ادعا داشتند ، مي توانند ، روح رفتگان را حاضر كنند . به من گفتند كه شما باور مي كنيد كه ما مي توانيم روح مردگان را احضار كنيم ؟ گفتم نه گفتند اگر ثابت كرديم چي ؟ گفتم چگونه ؟ گفتند چيزي در دل خود در نظر بگير ما اسم آن را مي گوييم . تعجب كردم و ناباورانه گفتم اسم كسي الآن در ذهنم هست بگوييد . آنان بعد از اين كه روحي اظهار كردند وآن نام را گفتند و بعد از من پرسيدند كه حالا باور مي كني ؟ گفتم نه ، يك بار ديگر چيز ديگري را گرفتم گفتم حالا بگوييد . باز گفتند و بعد هم در جواب سئوالشان كه پرسيدند باور مي كني ؟ گفتم اگر براي بار سوم آن چه را در دل داشتم گفتيد ديگر مجبور باور كنم . بعد از اين كه براي بار سوم موفق شدند گفتم حال باور مي كنم . بعد از اين گفتند حالا روح چه كسي را مي خواهي برايت احضار كنيم ؟ گفتم «حافظ» وبعد كه احضار كردند گفتم از او بپرسيد كه بهترين غزلي را كه سروده اي كدام است كه بعد ديدم نوشته شد : بلبلي برگ گلي خوشرنگ در منقار داشت / واندران برگ ونوا خوش ناله هاي زار داشت …
تضمین این غزل (مسمط مخمس)
هر گلی در عین زیبائی نصـیـب از خـار داشت
قصه ای میگویم از عشقی که با خود نار داشت
شکوه با شکری که عاشق در وصال یار داشت
بلبلی برگ گلی خوشرنگ در منقار داشت وندر آن برگ ونوا خوش ناله های زار داشت
…………………………
گفتمش رمزی بگو زین قصه گفتا هیچ نیست
لیک پرسیدم که زیرک در جهان دانی که کیست؟
گفت رند عافیت سوزی که از معنی غنیست
گفتمش در عین وصل این ناله و فریاد چیست؟ گفت مارا جلوۀ معشوق در این کار داشت
………………………….
از سواد زلف چون شب نیست روز ما بیا ض
چرخ دارد بس بکارش انبساط و انقباض
دولت بختش خدا یا دور باد از انقراض
یا راگر ننشست با ما نیست جای اعتراض پادشاهی کامران بود از گدائی عار داشت
………………………….
داند آیا تا سحر با خون بچشـمم شـسـت و شـوست
یا که ازموی و لبش بر شامه و دل رنگ وبوست
چنـگ مارا دسـتگیر از تـار و بـند مـوی اوسـت
در نمی گیرد نیاز و ناز ما با حسن دوست خرم آن کز نازنینان بخت بر خوردار داشت
…………………………
شکوه با شکری اگر با صاحب دیوان کنیم
یار تا پـُـر میـکنـد ساغـر چـرا افغـان کنـیم
گَـردش پر گـار او را قصد بر قربان کنیم
خیز تا بر کلک آن نقاش جان افشـان کنـیم کین همه نقش عجب در گردش پر گار داشت
…………………………
مه بیفتد زیر جانا قصد بر بامی مکن
عشق پاید تا ابد پس قصد فرجامی مکن
پختگی باید بکار عشق دل خامی مکن
گر مرید راه عشقی فکر بد نامی مکن شیخ صنعان خرقه رهن خانه خمّارداشت
…………………………
طاعت از پیر مغان داریم حاشا پند غیر
حاجتی نبود دلا تأ خیر و فال از کار خیر
منطق سالک براه عشق باشد سـِلک طیر
وقت آن شیرین قلندر خوش که در اطوار سیر ذکر تسبیح ملک در حلقۀ زناّر داشت
……………………….
زیر سر دارد قلندر جای بالش کاه وخشت
رند عاشق با رضا، آسایش از دل را بهشـت
دفتر حافظ بخواند این نکته ها (رافض) نوشــت
چشم حافظ زیر بام قصر آن حوری سرشت شیوۀ جنا تُ تَجری تحتها الانهار داشت
……………………….
گویند روزی ناصر الدین شاه تمام ادیبان را جمع کرد و پرسید حافظ در غزلی گفته است:
بلبلی برگ گلی خوش رنگ در منقار داشت
و اندر آن برگ و نوا خوش نالههای زار داشت
اگر این بلبل خوش بوده است، پس چرا نالههای زار داشته ؟؟! اما از پاسخ هیچ یک از ادیبان راضی نشد. بنابراین نامهای برای شاعر بزرگ معاصر خود، «وصال شیرازی» نوشت و معنای دقیق این غزل حافظ را جویا شد.
نامه زمانی به دست وصال رسید که او عزادار فرزندش بود. وصال، نامه ناصرالدین شاه را در نیمه شب مطالعه میکند و برای کشف معنای حقیقی این ابیات، رجوعی به اعداد ابجدی حروف الفبا -که روح حروف و کلمات است- میکند و در میابد که:عدد ابجدی بلبلی برگ گلی، با ابجد حروفِ حضرات علی، حسن، حسین علیهم السلام مطابقت دارد؛لذا پاسخ پادشاه را به زبان شعر به این صورت بیان میکند که:
خسروا در حالتی کین بنده را غم یار داشت
یادم آمد کز سئوالی آن جناب اظهار داشت
در خطوط شعر حافظ گرچه پرسیدی زمن
بلبلی برگِ گلی خوشرنک در منقار داشت
فـکـر بــسـیـاری نـمـودم، لـیـک مـعلـومـم نـشـد
چونکه شعرش در بُطون اسرار بس بسیار داشت
نیمه شب غواص گشتم در حروف ابجدی
تا ببینم این گُهر ، آیا چه دُرّ ، در بار داشت
بلبلی برگِ گلی شد ۳۵۶
با علی و با حسین و با حسن معیار داشت
برگ گل سبز است و دارد آن نشانی از حسن
چونکه در وقت شهادت سبزی رخسار داشت
رنگ گل سرخ است این باشد نشانش از حسین
چـونـکه در وقـت شهـادت چهـره ای گلنار داشت
بلبلی باشد علی کز حسرت زین برگ و گل
دائما آه و فغان و نالهی بسیار داشت…
چشمام خیس شد و اشکم درآمد. درود بر روح بزرگ حافظ که انشالله در فردوس برین شاهبازی میکند. احسنت بر وصال شییرازی. لذت بردم. راستش من زیاد اهل شعر نیستم. از کودکی هم خوشم نمی اومد. ولی بعضی شعرها فوق العاده هستند. این تک بیتهارو خیلی دوست دارم. وقتی این بیت را میخوانم که: یار اگر ننشست با ما نیست جای اعتراض …..
غم دلم را فرامیگیره از اینکه بواسطه گناهانم باعث دوری یار شدم.
یا حق
سلام ومحبت نوروزتان مبارک باد…
استادان ودوستان محترم …قبل از۳۲ سال در( دانشگاه بغداد)از مرحوم دکتر عابد سراج الدین نقشبندی شنیده ام، که در تهران مجلس بنام (مجلس الشعراء) بود ، وشاعر نامدار کرد شیخ رضا طالبانى عضوى این مجلس بود .روز این مجلس معناى این شعر ا از شیخ رضا مى پرسند .شیخ رضا بهمین (عروض و قافیه ) معنا را مینویسد و مى فرستد.شعر این بود (بلبل برگ گل ..در منقار داشت )،دوست دارم اگر این حقیقت دارد لطف کنید مصدر را برایم بنویسید شاید اگر امکان داشت ..برایم بفرستید .
باسلام دوباره بر روح حافظ شیرازى و شیخ رضا ى طالبانى….وموفقیت شما دوستان عالى مقام
۳۰/۳/۲۰۱۶
عاااالی ! بسیار لذت بردم ! بینهایت سپاسگزارم ! برایتان موفقیتهای روز افزون رو از درگاه ایزد منان آرزومندم .
شما لایق بهترینها هستی مو لاء قائم آل محمد می فرماید اگر شیعیان ما می دانستند ما چقدر دوستشان داریم از خوشحالی زیاد دق می کردند و می مردند سلام بر امام خوبیها حضرت بقیه” الله اعظم صلوات الله علیه
ما همین شب یلدای چند روز پیش به نیت خانمم که دخترمون رو بارداره تفال زدیم و این شعر اومد. حسابی کف کردیم.
این غزل خیلی معنی قشنگی داره……حاج اقا عالی یه سخنرانی قسنگی کرده ن و این غزل رو هم توش خوندن…حتما سخنرانیشونو گوش کنید
معنی بیت اخر این میشه :
چشم حافظ زمانی که زیبایی های دنیا رو میبینه از شدت شوق و شکر و عجب ، مثل باغهای بهشتی میشه و از زیرش اشک روان میشه !
قصر بام ان حوری سرشت کنایه از دنیاست
سلام
طلبه ای هستم از دیار حافظ
سالهای ابتدایی دوران طلبگی شب ششم یا هفتم محرم بود بعد از مراسم عزاداری به منزل برگشتم و خوابیدم .حوالی سحر خوابی دیدم که به این شعر خواجه شیراز مربوط میباشد گفتم خدمت دوستان عرض کنم باشد که در درک این شعر کمک نماید .
خواب دیدم وارد حسینیه محل عزاداری محلمون شدم در حالی که فقط یک عبا بر روی دوش داشتم وقتی وارد شدم از دیدن صحنه بسیار متعجب شدم وهول وهراسی بدلم افتاد .حسینیه پر بود از علمای قبل و حال همه روحانیون و ساداتی بودند که جزءعلما و مراجع بزرگ بودند تا این صحنه را دیدم سعی کردم در یک گوشه ای بنشینم و زیاد جلب توجه ننمایم و فقط نظاره گر باشم .مجلس مجلس روضه خوانی بود در همین حال دیدم در گوشه ای از حسینیه ۷ نفر از جوانان لاابالی که در مسیر دین نبودندو از اهالی اون محل بودند با پیراهن هایی بسیار آلوده و کثیف ایستاده اند از حضور ایشان در این مجلس بیشتر متعجب شدم که اینها را چکار به اینجا چند لحظه ای گذشت یکی ار روحانیون که بنده ایشان را میشناختم و فردی بسیار بی تکلف و ساده زیست بود بنام حاج آقای بهشتی از جایش برخاست و با صدای رسا شروع کرد به صحبت کردن سخنانش که تمام شد گفت و در پایان عرایضم درخواست میکنم از یکی از دوستانم تا روضه ای را در باب علی اصغر علیه السلام از دیوان حافظ شیرازی برایمان بخواند همه منتظربودند ببینند چه کسی را خطاب قرا میدهد که ناگهان اشاره به بنده کرد و گفت آقای …بفرمایید بخوانید،چند بار به اطرفم نگاه کردم گفتم شاید منظورش با کسی دیگست دیدم نه به خود من اشاره دارد اظطراب تمام وجودم را گرفت به خودم گفتم تو یک جوان ۱۷ -۱۸
ساله وسط این همه عالم بزرگ چی میخوای بگی ،هر طور بود بلند شدم همه نگاه ها به من بود گفتم خدایا حالا اگر ذکر مصیبت بود چه اشکال داشت از بچگی تا حالا مداحی کرده بودم ولی از کجا روضه از دیوان حافظ آن هم در باب شش ماهه اباعبدالله الحسین علیه السلام بیاورم گفتم خدایا خودت مددی کن ،نمیدانم چه شد آما یک لحظه دلم آرام شد از حاج آقا بهشتی سوال کردم از دیوان حافظ بخوانم گفت بله دیگر اظطراب نداشتم شاید بخاطر همان استعانت از خدا بود ،شروع کردم با صدای بلند این بیت را خواندن
بلبلی برگ گلی خوش رنگ در منقار داشت
تا این مصرع رو خوندم صدای گریه ی بسیار شدیدی از جمع بلند شد که صدای بنده تو صدای گریه گم شد مجبور شدم کمی صبر کنم تا صدای گریه ها کمت بشه بعد مصرع بعد رو خوندم
واندرآن شور و نوا خوش ناله های زار داشت
گفتمش در عین وصل این ناله و فریاد چیست
گفت ما را جلوه معشوق در این کار داشت
صدای گریه اینقدر بلند شد که دیگه نشد ادامه بدم همنجا سر جام نشستم تعجب کردم از خودم پیش خودم گفتم از کجا این شعر رو از حفظ بودی!!!!!وقتی نشستم چشمم به همون هفت جوون با پیراهن های آلوده افتاد دیدم دارن پراهن هاشون رو بیرون میارن و لباس هایی بسیار روشن و تمیز میپوشن بعدها دونه دونه همین بچه ها شدن از محبین امام حسین علیه السلام .
بعدها ی شعر از ناصرالدین شاه قاجار دیدم که در یک مثنوی بسیار زیبا حضرت سیداشهدا صلوات اله علیه را بلبل و حضرت علی اصغر علیه السلام را به گل تعبیر کرده است :
عشق بازی کارهر شیاد نیست این شکار دام هر صیاد نیست
عاشقی را قابلیت لازم است طالب حق راحقیقت لازم است
عشق از معشوق اول سر زند تا به عاشق جلوه ی دیگر زند
تا به حدی که برد هستی از او سر زند صد شور مستی از او
شاهد این مدعی خواهی اگر بر حسین و حالت او ، کن نظر
روزعاشورا در آن میدان عشق کرد روبر جانب سلطان عشق
بار الها این سرم این پیکرم این علمدار رشید این اکبرم
این سکینه این رقیه این رباب این عروس دست و پاخون درخضاب
این من واین ساربان این شمردون این تن عریان میان خاک وخون
این من واین ذکر یا رب یا ربم این من و این ناله های زینبم
پس خطاب آمدزحق کی شاه عشق ای حسین ای یکه تاز راه عشق
گر تو برمن عاشقی ای محترم پرده برکش من ز توعاشق ترم
غم مخور که من خریدار تو ام مشتری بر جنس بازار تو ام
هرچه بودت داده ای درراه من مرحبا صد مرحبا خود هم بیا
خود بیا که می کشم من ناز تو عرش و فرشم جمله پا انداز تو
لیک خود تنها نیادر بزم یار خود بیا و اصغرت را هم بیار
خوش بود بر بزم یاران بلبلی خاصه در منقار او برگ گلی
خود تو بلبل گل علی اصغرت زود تر بشتاب سوی داورت
ان شالله در پناه حضرت حق باشید .