غزل ۰۷۶- جز آستان توام در جهان پناهی نیست
جز آستان توام در جهان پناهی نیست
سر مرا بجز این در حواله گاهی نیست
عدو چو تیغ کشد من سپر بیندازم
که تیغ ما بجز از نالهای و آهی نیست
چرا ز کوی خرابات روی برتابم
کز این به هم به جهان هیچ رسم و راهی نیست
زمانه گر بزند آتشم به خرمن عمر
بگو بسوز که بر من به برگ کاهی نیست
غلام نرگس جماش آن سهی سروم
که از شراب غرورش به کس نگاهی نیست
مباش در پی آزار و هر چه خواهی کن
که در شریعت ما غیر از این گناهی نیست
عنان کشیده رو ای پادشاه کشور حسن
که نیست بر سر راهی که دادخواهی نیست
چنین که از همه سو دام راه میبینم
به از حمایت زلفش مرا پناهی نیست
خزینه دل حافظ به زلف و خال مده
که کارهای چنین حد هر سیاهی نیست
معانی لغات غزل (۷۶)
آستان: درگاه.
سرمرا: برای سرمن.
حواله گاه: مرجع، خانه امید، محل رفع حاجت.
سپرانداختن: کنایه از تسلیم شدن.
خرابات: روسپیخانه، محل فسق و فجور وقمار، میخانه، جایگاه رندان و فاسقان.
برمن برگ کاهی نیست: پیش من ارزش برگ کاهی ندارد.
جماش: شوخ، مست و لوند، طناز، مخفیانه نگریستن.
نرگس جماش: چشم شوخ و مست.
شریعت: راه و روش، آیین.
عنان کشیده: آهسته، ملایم و با تأنی.
عقاب جور: کنایه از مأمورین داروغه و محتسب.
خزینه دل: (اضافه تشبیهی) دل چون خزینه.
حد: حایل میان دو چیز، منتهای هرچیز، تیز کردن کارد، حکم شرعی، اندازه، در عهده، و در اینجا در عهده و در اندازه لیاقت است.
معانی ابیات غزل (۷۶)
(۱) برای من پناهگاهی غیر از درگاه تو وبرای سر من مرجع و خانه امیدی به غیر از در تو حواله نشده است.
(۲) اگر دشمن بر روی من شمشیر بکشد، تسلیم میشوم زیرا که سلاحی به غیر از ناله و آه در اختیار ندارم.
(۳) چرا از کوی خرابات و میخانه پا بکشم؟ و حال آنکه برای (تزکیه) من بهتر از این راه و رسمی وجود ندارد.
(۴) اگر دست روزگار به خرمن حیات من آتش بزند باکی نیست. بگذار بسوزد که برای من ارزش کاهی را ندارد.
(۵) من بنده آن چشم شوخ و مست دلداری خوش اندامم که از شدت مستی غرور به سوی کسی نمینگرد.
(۶) هرچه دلت میخواهد بکن، مردمآزاری مکن که در دین و آیین ما به غیر از مردم آزاری کار دیگری گناه به حساب نمیآید.
(۷) ای پادشاه شهر زیبایان و زیبارویان، آهسته بران که در سراسر راهت مردمان از جور زیبایان و به امید دادخوهی درانتظار دیدار تواند.
(۸) مأمورین مردم آزار بر سراسر شهر مسلطند و پیر پیرهیزکار گوشهنشینی نیست که تیرآهی از دل برکشد و در کمان دعا نهاده به سوی آنها پرتاب کرده و آنها را از پای درآورد.
(۹) این گونه که از هر سو در راهم دام گسترده شده جز اینکه به زیر چتر حمایت زلفهای او پناه ببرم چاره دیگری ندارم.
(۱۰) خزینه محبت دل حافظ را که در اختیار گرفتهیی به دست زلف و خال سیاه خود مسپار که نگهداری چنین مخزنی در عهده هر سیاهی نیست.
شرح ابیات غزل (۷۶)
وزن غزل: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلان
بحر غزل: مجتث مثمن مخبون اصلم مسبغ
*
حافظ این غزل را در شروع حکومت شاه شجاع سروده و از دست عسسها و عقابهای جور حکومت سابق گله کرده و تقاضای بذل توجه بیشتری به مردم را دارد و در بیت ششم پادشاه جوان را به عدل و داد تشویق نموده از مردمآزاری برحذر میدارد. مردم آزاده شیراز در زمان امیر مبارزالدین متظاهر در مضیقه و تحت فشار و از دست عمال حکومتی ناراضی بودند. شاعردر بیت هفتم توجه شاه جوان را به این موضوع معطوف و در دو بیت آخر غزل سخن از خال و زلف سیاه شاه جوان به میان میآورد که ازمشخصات و ویژگیهای پادشاه جوان و زیباروی بود.
***
شرح جلالی بر حافظ – دکتر عبدالحسین جلالیان
معاني لغات غزل (76)
آستان: درگاه.
سرمرا: براي سرمن.
حواله گاه: مرجع، خانه اميد، محل رفع حاجت.
سپرانداختن: كنايه از تسليم شدن.
خرابات: روسپيخانه، محل فسق و فجور وقمار، ميخانه، جايگاه رندان و فاسقان.
برمن برگ كاهي نيست: پيش من ارزش برگ كاهي ندارد.
جماش: شوخ، مست و لوند، طناز، مخفيانه نگريستن.
نرگس جماش: چشم شوخ و مست.
شريعت: راه و روش، آيين.
عنان كشيده: آهسته، ملايم و با تأني.
عقاب جور: كنايه از مأمورين داروغه و محتسب.
خزينه دل: (اضافه تشبيهي) دل چون خزينه.
حد: حايل ميان دو چيز، منتهاي هرچيز، تيز كردن كارد، حكم شرعي، اندازه، در عهده، و در اينجا در عهده و در اندازه لياقت است.
معاني ابيات غزل (76)
(1) براي من پناهگاهي غير از درگاه تو وبراي سر من مرجع و خانه اميدي به غير از در تو حواله نشده است.
(2) اگر دشمن بر روي من شمشير بكشد، تسليم ميشوم زيرا كه سلاحي به غير از ناله و آه در اختيار ندارم.
(3) چرا از كوي خرابات و ميخانه پا بكشم؟ و حال آنكه براي (تزكيه) من بهتر از اين راه و رسمي وجود ندارد.
(4) اگر دست روزگار به خرمن حيات من آتش بزند باكي نيست. بگذار بسوزد كه براي من ارزش كاهي را ندارد.
(5) من بنده آن چشم شوخ و مست دلداري خوش اندامم كه از شدت مستي غرور به سوي كسي نمينگرد.
(6) هرچه دلت ميخواهد بكن، مردمآزاري مكن كه در دين و آيين ما به غير از مردم آزاري كار ديگري گناه به حساب نميآيد.
(7) اي پادشاه شهر زيبايان و زيبارويان، آهسته بران كه در سراسر راهت مردمان از جور زيبايان و به اميد دادخوهي درانتظار ديدار تواند.
(8) مأمورين مردم آزار بر سراسر شهر مسلطند و پير پيرهيزكار گوشهنشيني نيست كه تيرآهي از دل بركشد و در كمان دعا نهاده به سوي آنها پرتاب كرده و آنها را از پاي درآورد.
(9) اين گونه كه از هر سو در راهم دام گسترده شده جز اينكه به زير چتر حمايت زلفهاي او پناه ببرم چاره ديگري ندارم.
(10) خزينه محبت دل حافظ را كه در اختيار گرفتهيي به دست زلف و خال سياه خود مسپار كه نگهداري چنين مخزني در عهده هر سياهي نيست.
شرح ابيات غزل (76)
وزن غزل: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلان
بحر غزل: مجتث مثمن مخبون اصلم مسبغ
*
حافظ اين غزل را در شروع حكومت شاه شجاع سروده و از دست عسسها و عقابهاي جور حكومت سابق گله كرده و تقاضاي بذل توجه بيشتري به مردم را دارد و در بيت ششم پادشاه جوان را به عدل و داد تشويق نموده از مردمآزاري برحذر ميدارد. مردم آزاده شيراز در زمان امير مبارزالدين متظاهر در مضيقه و تحت فشار و از دست عمال حكومتي ناراضي بودند. شاعردر بيت هفتم توجه شاه جوان را به اين موضوع معطوف و در دو بيت آخر غزل سخن از خال و زلف سياه شاه جوان به ميان ميآورد كه ازمشخصات و ويژگيهاي پادشاه جوان و زيباروي بود.
***
شرح جلالی بر حافظ – دکتر عبدالحسین جلالی