غزلیات حافظحافظ

غزل ۳۱۱- عاشق روی جوانی خوش نوخاسته‌ام

عاشق روی جوانی خوش نوخاسته‌امو از خدا دولت این غم به دعا خواسته‌ام
عاشق و رند و نظربازم و می‌گویم فاشتا بدانی که به چندین هنر آراسته‌ام
شرمم از خرقه آلوده خود می‌آیدکه بر او وصله به صد شعبده پیراسته‌ام
خوش بسوز از غمش ای شمع که اینک من نیزهم بدین کار کمربسته و برخاسته‌ام
با چنین حیرتم از دست بشد صرفه کاردر غم افزوده‌ام آنچ از دل و جان کاسته‌ام
همچو حافظ به خرابات روم جامه قبابو که در بر کشد آن دلبر نوخاسته‌ام

 

غزل ۳۱۱

حافظ

خواجه شمس‌الدین محمد بن بهاءالدّین حافظ شیرازی (حدود ۷۲۷ – ۷۹۲ هجری قمری برابر با ۷۰۶ - ۷۶۹ هجری شمسی)، شاعر بزرگ سدهٔ هشتم ایران (برابر قرن چهاردهم میلادی) و یکی از سخنوران نامی جهان است. بیش‌تر شعرهای او غزل هستند که به‌غزلیات حافظ شهرت دارند. گرایش حافظ به شیوهٔ سخن‌پردازی خواجوی کرمانی و شباهت شیوهٔ سخنش با او مشهور است او از مهمترین تأثیرگذاران بر شاعران پس از خود شناخته می‌شود. در قرون هجدهم و نوزدهم اشعار او به زبان‌های اروپایی ترجمه شد و نام او بگونه‌ای به‌محافل ادبی جهان غرب نیز راه یافت. هرساله در تاریخ ۲۰ مهرماه مراسم بزرگداشت حافظ در محل آرامگاه او در شیراز با حضور پژوهشگران ایرانی و خارجی برگزار می‌شود. در ایران این روز را روز بزرگداشت حافظ نامیده‌اند.

نوشته های مشابه

یک دیدگاه

  1. معانی لغات غزل (311)

    خوش : خوشرفتار، دلپذیر .

    نوخاسته : نوجوان، نورسیده، تازه پا به میدان اجتماع نهاده .

    عاشق : عاشق آن باشد که معشوق را فراموش کند که عاشق را حساب با عشق است. با معشوق چه حساب دارد؟ مقصود وی عشق است و حیات وی از عشق باشد ولی عشق او را مرگ باشد که از عشق چندان غصه و درد و حسرت بیند که نه در بند وصال باشد و نه غم هجران خورد زیرا که نه از وصال او را شادی آید و نه از فراق او را رنج و غم نماید همۀ خود را به عشق داده باشد (در جستجوی حافظ، به نقل از تمهیدات، صفحه 101) .

    رند : لاقید، لاابالی، آنکه ظاهر خود را در ملامت دارد و باطنش سالم باشد .

    نظر باز : کسی که به روی زیبا نظر کند و لذت ببرد. « غزالی خاطر نشان می کند که اگر کسی از زیبایی آن گونه لذت ببرد که از نظر در سبزه و آب روان لذت می برد، نشانه ی آن است که شهوت در وی فروکش کرده است … به نظر می آید که در مسئله (نظر)، حافظ نیز همان رأی سعدی و شیخ روزبهان را دارد که مثل غزالی، می پنداشته اند وقتی از روی شهوت و هوس نباشد در آن ایراد نیست. » (از کوچه رندان)

    نظر باز : صفت فاعلی مرکب مرخّم و در اصل به صورت نظربازنده بوده که مصدر آن نظر باختن و به معنای : نگاه و در پَسِ آن دل را از دست دادن است (در جستجوی حافظ)

    نظر باز : کسی که به نگریستن به چهره زیبارویان عادت دارد. بسیاری از عرفا از جمله صدر الدّین قونوی ـ اوحد الدّین کرمانی ـ شیخ روزبهان ـ مولوی و حافظ به مقتضای (المجاز قنطرة الحقیقت) اعتقاد داشته اند که عشق زیبا چهرگان و نظربازی، وسیله ی نیل به جمال و کمال مطلق است. به همین دلیل شیخ روزبهان به (یوسف) که نمونه جمال است توجهی خاص دارد و حافظ نیز بنده طلعت کسی است که (آن)ی دارد و بالصّراحه می گوید : گر مُرید راه عشقی فکر بدنامی مکن. شیخ صنعان، خرقه رهن خانه خمّار داشت (در جستجوی حافظ).

    پیراسته ام : پیرایه کرده ام .

    خوش بسوز : با حالت خوش و نشاط بسوز .

    جامه قبا : با جامه یی که از جلو چاک خورده و باز باشد .

    معانی ابیات غزل (311)

    1) عاشق روی نوجوانی خوشرفتار و نورسیده ام، و (خود) از خداوند شور و شوق و شادی حاصله از غم این عشق را درخواست کرده ام .

    2) آشکارا می گویم که من عاشق و وارسته و جمال پرستم تا بدانی که وجود من به چه هنرهایی آراسته است .

    3) از خرقه خود که به گناه آلوده و بر آن صد نیرنگ وصله زده ام شرمسارم .

    4) ای شمع از غم او بسوز و بگداز که هم اکنون من هم به همین منظور آماده و بر پای خاسته ام .

    5) با این همه کارکُشتگی، عنان اختیار از دست من به در رفت و هرقدر که دل و جان را فرسوده و از دست داده ام به اندوهم اضافه شده است .

    6) مانند حافظ با پیراهنی که از گریبان چاک داده ام به سوی خرابات می روم، شاید که آن محبوب نوجوان مرا دربرکشد .

    شرح ابیات غزل (311)

    وزن غزل : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن

    بحر غزل : رمل مثمّن مخبون محذوف

    *

    در جای دیگر گفته شد که هرچه از زمان حافظ به دور می شویم معنی کلمه شاهد از پسر زیباروی به محبوب زیباروی تغییر می یابد و این به دو لیل است یکی اینکه رسم برده فروشی به تدریج ملغی و داشتن غلام زیباروی آنچنان که در زمان سلاطین ترک و از قدیم معمول بوده از بین می رود. دیگر اینکه در جامعه تشیّع حساسیّت و منع شرعی باعث براندازی این رسم و عادت می شود. از طرف دیگر، در جامعه تشیّع، صوفی گری جای مناسبی ندارد و راه صوفیان از متشرّعین جداست، به همین دلیل شیوه نظربازی را که صوفیان اکثراً به شرط آنکه از شهوت به دور باشد مباح میدانند عمل زشت به حساب می آید که جای افتخاری برای آن نمی ماند. به عنوان مثال اگرهمین غزل حافظ را در حال حاضر برای جوانان کمتر از بیست سال قرائت کنیم شاعر را مردی هم جنس باز تصوّر می کنند حال آنکه بر طبق عقاید صوفیه حکم مسئله فرق می کند و شایسته است در شرح این غزل آنچه را که دکتر زرّین کوب در کتاب از کوچه رندان در این باره شرح داده اند به اختصار بازگو شود تا موضوع هرچه بهتر روشن گردد :

    « … این مسئله نظر ـ نظر به خوبرویان در نزد فقیهان و صوفیان که حافظ به حکم رابطه یی که در مدرسه با آن ها داشت و با انکارشان آشنا بود نیز سابقه یی دراز داشت. اِبنِ داود معروف که بعد از پدر در رأس فرقه (ظاهریّه) باقی ماند و در واقعه محاکمه ی حلاج رأی به تکفیر او داد، نظر بر زن بیگانه و بر کودک موی نارسته را مباح می دانست … ابوحمزه بغدادی هم در این باره اشکالی نمی دید و آن را بدان سبب که میل شهوانی را در انسان در مجرای دیگر می اندازد و از بین می برد همچون نوعی ریاضت تلقی می کرد . محمّدبن طاهر مقدّسی (557م) هم کتابی در این باب نوشت و به جواز آن رأی داد، چنانکه از صوفیان نیز کسانی چون احمد غزّالی، اوحد الدّین کرمانی و شیخ عراقی ظاهراً طلعت خوبرویان را مظهر جمال غیبی می دیده اند. حافظ نیز که آشکارا خاطرنشان می کند : در نظربازیِ ما بی خبران حیرانند. بی هیچ شکّ می بایست در مسئله (نظر)، مشربی شبیه به طریقه روزبهان و عراقی داشته باشد. به علاوه وقتی وی از (نظر) صحبت می کند و با ایهام زیرکانه یی که خود یک ویژگی عمده در طرز بیان او به شمار است از آن (چیزی مثل علم)، می سازد . ناچار می توان پنداشت که باید در این تعبیر، تمام آنچه را که چنین لفظی در فرهنگ عصر او می توانست القا کند به جدّ و هزل به هم درآمیخته باشد. در عین حال در علم کلام هم مفهوم (نظر) بی آنکه ربطی به تعبیر صوفیانه و شاعرانه یی آن داشته باشد چنان وسعت و غنایی دارد که میر سیّد شریف جرجانی در شرح موافق خود تنها در باب آنچه مربوط به کلام می شود فصل مبسوطی به (نظر) اختصاص می دهد و این امر نشان میدهد که آنچه لفظ (نظر) در ذهن یک شاعر عارف مسلک اهل مدرسه می توانسته است القا کند تا چه حدّ گونه گون و سرشار و پرمایه بوده است … »

    اینک که مسئله نظربازی تا حدّی روشن شد حافظ که شیوه صوفیان و فرقه ملامتیّه را می پسندیده و بیش از هشتاد بار خود را رند ویا رند و نظر باز معرّفی می کند در این غزل خود را شیفته جوانی خوشرفتار که کارگر میخانه یی بوده است معرفی می کند اما در همان بیت نخستین، خواننده را از اشتباه بیرون می آورد و همانطور که در معنای لغت عاشق در همین غزل گفته شد مقصود وی عشق است و سوز و گداز عاشقانه را طالب است نه آن جوان نوخاسته را به دلیل اینکه در بیت چهارم صراحتاً می گوید :

    خــوش بسوز از غـمش ای شمـــع کـه اینـک من نیز

    هـــم بـدین کــار کــمر بســته و بــرخـاسته ام
    بنابراین حافظ عاشق سوز و گداز عشق است و جمال برانگیزانندهِ عشق اوست
    شرح جلالی بر حافظ – دکتر عبدالحسین جلالی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا