غزلیات حافظحافظ

غزل ۴۴۱- چه بودی ار دل آن ماه مهربان بودی

چه بودی ار دل آن ماه مهربان بودیکه حال ما نه چنین بودی ار چنان بودی
بگفتمی که چه ارزد نسیم طره دوستگرم به هر سر مویی هزار جان بودی
برات خوشدلی ما چه کم شدی یا ربگرش نشان امان از بد زمان بودی
گرم زمانه سرافراز داشتی و عزیزسریر عزتم آن خاک آستان بودی
ز پرده کاش برون آمدی چو قطره اشککه بر دو دیده ما حکم او روان بودی
اگر نه دایره عشق راه بربستیچو نقطه حافظ سرگشته در میان بودی

 

غزل ۴۴۱

حافظ

خواجه شمس‌الدین محمد بن بهاءالدّین حافظ شیرازی (حدود ۷۲۷ – ۷۹۲ هجری قمری برابر با ۷۰۶ - ۷۶۹ هجری شمسی)، شاعر بزرگ سدهٔ هشتم ایران (برابر قرن چهاردهم میلادی) و یکی از سخنوران نامی جهان است. بیش‌تر شعرهای او غزل هستند که به‌غزلیات حافظ شهرت دارند. گرایش حافظ به شیوهٔ سخن‌پردازی خواجوی کرمانی و شباهت شیوهٔ سخنش با او مشهور است او از مهمترین تأثیرگذاران بر شاعران پس از خود شناخته می‌شود. در قرون هجدهم و نوزدهم اشعار او به زبان‌های اروپایی ترجمه شد و نام او بگونه‌ای به‌محافل ادبی جهان غرب نیز راه یافت. هرساله در تاریخ ۲۰ مهرماه مراسم بزرگداشت حافظ در محل آرامگاه او در شیراز با حضور پژوهشگران ایرانی و خارجی برگزار می‌شود. در ایران این روز را روز بزرگداشت حافظ نامیده‌اند.

نوشته های مشابه

یک دیدگاه

  1. چه بودي: چه مي شد، چطور مي شد.

    ماه: (استعاره) يار.

    بودي: مي بودي.

    نه چنين بودي: چنين نبود، اينگونه نبود.

    سرافراز: سربلند.

    سرير: تخت، مسند، جايگاه نشيمن بزرگان.

    سرير عزّت: (اضافه تشبيهي) عزت به سرير و تخت تشبيه شده.

    اين نبود: (اشاره به نزديك) وصال نبود.

    آن بودي: (اشاره به دور) خواب ديدن او ميسر مي بود.

    بگفتمي: مي گفتم، شرح مي دادم، ثابت مي كردم.

    نسيم طره: بوي خوش زلف.

    گَرَم به هر سرِ مويي … : اگر مرا به هر شماره مويي …، اگر به شماره هر سر مويي مرا… .

    برات: حواله.

    نشان امان: نشان ايمني و مصونيت.

    بدِ زمان: آسيب روزگار، بدِ حادثه.

    پرده: حجاب، پرده خفا.

    حكم: فرمان، اوامر و دستور.

    روان بودي: جاري مي بود، اجرا مي شد.

    اگر نه دايره عشق راه بربستي: اگر دايره عشق راه را نمي بست، اگر دايره عشق راه خروج از دايره را نمي بست.

    در ميان بودي: در مركز دايره بودي.

    معاني ابيات غزل (441)

    (1) اگر دل آن يار با ما مهربان بود چه مي شد؟ كه اگر با ما مهربان مي بود ما به اين حال نبوديم.

    (2) اگر روزگار مرا سربلند و عزيز مي داشت، مسند و تخت سرفرازي من، خاك آن درگاه مي بود.

    (3) در خواب هم او را نمي بينم چه رسد به بيداري. چون وصال او ميسر نبوده و نديديم اي كاش ديدار او در خواب ميسر مي بود.

    (4) اگر به شماره هر سر مويي هزار جان داشتم، مي گفتم (ثابت مي كردم) كه ارزش بوي خوش زلف محبوب تا چه اندازه است.

    (5) خداوندا، اگر برات شادي و حواله آسوده دلي ما در برابر حوادث بد روزگار تضمين شده بود چه چيز از اين دستگاه كم مي شد؟

    (6) كاشكي آن محبوب، مانند دانه هاي اشك از پرده خفا بيرون مي‌آمد زيرا فرمان دستور او بر دو چشم ما فرض و جاري بود.

    (7) اگر دايره عشق راه را (بر روي ما) نبسته بود، حافظ بي دل و سرگشته به مانند نقطه مركزي دايره، در ميان آن گرفتار نبود.

    شرح ابيات غزل (441)

    وزن غزل: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن

    بحر غزل: مجتّث مثمّن مخبون اصلم

    ٭

    در ميان غزلهاي هم وزن و هم رديف و قافيه حافظ، در يكي دو مورد به دو غزل كاملاً مشابه بر مي‌خوريم كه گذشته از آنكه مضامين ابيات آن دو غزل هم در نسخ مختلف در هم تداخل پيدا كرده اند . اما در اينجا، آنچه بيشتر، عقل سليم به آن حكم مي‌كند اين است كه حافظ پس از آن و با ساختن ابيات و مضامين ديگري آن را تغيير داده باشد، ليكن بعدها هر دو نسخه در دسترس دوستداران شعر او و در نتيجه گردآورندگان اشعارش قرار گرفته و به دو صورت مختلف ثبت شده است.

    اين غزل در زمان شاه شجاع و با همه گله گذاريها سروده شده و مضمون بيت ششم دلالت بر اين دارد كه غزل به هنگام حكومت شاه محمود يعني در آن هنگام كه شاه شجاع براي گردآوري سپاه متواري بود سروده شده باشد. مصراع دوم بيت مقطع اين غزل به صورت: (چو نقطه حافظ سرگشته در ميان بودي) نيز آمده كه در اين صورت معناي آن چنين مي شود:

    اگر دايره عشق راه ما را نبسته بود حافظ سرگردان مانند نقطه ثابت مركز دايره، در ميان دايره، ثابت قرار مي‌گرفت و به صورت نقطه مركزي و مؤثر در مي‌آمد.
    شرح جلالی بر حافظ – دکتر عبدالحسین جلالی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا