غزلیات حافظحافظ
غزل ۳۸۳- چندان که گفتم غم با طبیبان
چندان که گفتم غم با طبیبان | درمان نکردند مسکین غریبان |
آن گل که هر دم در دست بادیست | گو شرم بادش از عندلیبان |
یا رب امان ده تا بازبیند | چشم محبان روی حبیبان |
درج محبت بر مهر خود نیست | یا رب مبادا کام رقیبان |
ای منعم آخر بر خوان جودت | تا چند باشیم از بی نصیبان |
حافظ نگشتی شیدای گیتی | گر میشنیدی پند ادیبان |
در بیت اول غم حافظ غمی نیست که با دوا درمان بشه و از دست طبیبان کاری بر نمی آید و هر غمی را نباید با دوا درمان کرد غم حافظ از دوری یار است که هنوز بهش نرسیده.
نتيجه تفال :
1- لسان الغيب در بيت هاي 5-4- به ترتيب فرمايد ( خدايا به عمر ما آنقدر مهلت بده که عاشقان بتوانند روي معشوقان را ببينند ) ( ما درد نهاني خودمان را به يار گفتيم زيرا که يار پزشک بيمار عشق ماست پس درد را از پزشک پنهان کردن جايز نمي باشد ) خود تفسير کنيد
2- شما اسرار دل را باه رکسي فاش م يکند که به صالح نيم باشد چون حسودان و رقيبان هردو در کمين هستن پس لازماست قدري خوددار باشيد وبا متانت عمل نيد و راز خود را فقط با افراد صالح و با تجربه و دلسوز در ميان گذاريد
3- اين نيت داراي شدت و ضعف فراوان مي باشد و هر چه در لابلاي اشعار و طالع سير م يکنم جاي درخشاني ديده نمي د زيرا ممکن است اين نيت از شدت غروزيا از دشت درماندگي يا از وي شوخي يا از شدت علاقه باشدولي هرچه باشد فعلاً انجام اين نيت به صالح شما نمي باشد اگر مي وانيد از آن صرف نظر کنيد و گرنه به کي از ماهد متبرکه برويد و ضمن دعا نذر خود را ادا کنيد و با خلوص نيت از خداوند بخواهيد که گشايش حاصل گردد
4- از زمان بهره بگيريد وصب رو حوصله را از دست ندهيد و بر اعصبابتان مسلط شويد و دست از لجبازي برداريد زيرا فرزندم هر پلک زدن نشانه مرگ يک لحظه است و مژده ها سوگواران سياه پو ش د مات قتل عام لحظه هايند : بنابراين توصيه مي کنم به مسافرت برويد چون به زودي موقعيت بسيار خوبي در انتظار شماست و خود نمي دانيد بطوريکه زندگي شما داراي تحول بزگي مي گردد و اگر عجله نداشته باشيد عواملي باعث مي شود تا رد آينده شاهد موفقيت را در آغوش بگيريد .
5- رنگ بنفش يا نخودي را برايتان پيشنهاد م يکنم که بر ملاحت و زيبايي شما مي افزايد و موحب مي شود تا با اتاي به نفس بيشتر و صلابت و قدرت بيشتري در اين راه گام برداريد ضمناً نگراني شما بر اثر وسواس و پريشاني خاطر است ه با دعا و نيايش يا شنيدن موسيقي وگردش بر طرف مي شود
شرح غزل :
معانی لغات غزل (۳۸۳)
چندان: هر قدر، هرچقدر.
درمان نکردند، مسکین غریبان: غریبان مسکین را درمان نکردند.
گُل: ۱- گُل، ۲- (استعاره) محبوب.
گو شرم بادش: بگو شرمش باد، بگو خجالت بکشد.
عندلیبان: ۱- بلبلان، ۲- (استعاره) عاشقان.
مُحِبّ: دوستدار، عاشق.
حبیب: محبوب، معشوق، دوست.
نهفتن: پنهان کردن.
دُرج: صندوقچه کوچک جای جواهر، کنایه از دهان معشوق که حاوی مرواریدهای دندان است.
دُرج محبت: (اضافه تشبیهی) محبت به دُرج تشبیه شده.
مُهر: نشان، مُهر و موم.
مبادا، کام رقیبان: به کام رقیبان مبادا.
مُنعِم: توانگر، صاحب نعمت.
خوان: سفره طعام.
خوانِ جود: (اضافه تشبیهی) جود و کرم به خوان و سفره تشبیه شده.
نصیب: بهره.
شیدا: واله، دیوانه.
ادیب: ادب آموز، استادِ ادب.
معانی ابیات غزل (۳۸۳)
(۱) هر چقدر که غم دل خود را با طبیبان گفتیم، غریبان مستمند را درمان نکردند.
(۲) به آن گلی که هر لحظه در دست اختیار بادی قرار می گیرد بگو که از روی بلبلان خجالت بکشد.
(۳) خدایا، فرصت و مهلت بده تا چشم عاشقان بار دیگر روی معشوقان را ببیند.
(۴) ما درد درونی خود را با یار در میان گذاشتیم. (چراکه) درد را نمی توان از طبیب پنهان کرد.
(۵) مُهرِ صندوقچه بر جای خود نیست. خداوندا! مبادا که مدعیان (با دستبرد زدن به آن) به کام و مراد خود رسیده باشند.
(۶) ای توانگر آخر تا کی و تا چند ما از آنهایی که از سفره کرم تو بهره ای نبردند باشیم؟
(۷) حافظ! اگر پند اساتید ادب را می شنیدی در دنیا به شیدایی و دیوانگی مشهور نمی شدی.
شرح ابیات غزل (۳۸۳)
وزن غزل: مستفعلن فع مستفعلن فاع
بحر غزل: مجتّث مثمّن محجوف مُسبغ
٭
این غزل در زمان شاه شجاع و مربوط به اوایل فرجه و زمانی است که ابر کدورت بر روابط فیمابین سایه افکنده بوده است. چنین استنباط می شود که شاعر پس از یک ملاقات با شاه شجاع و احساس سردی و برودتِ او، این غزل را سروده است.
شاعر می گوید هر چقدر درباره کار و امور خود به شاه توضیح دادم و ادلّه آوردم مؤثر واقع نشدو چنین می نماید که شاه شجاع هر لحظه گوشش به گفته های دیگری است و دوستی که هر لحظه در اختیار اراده دیگری باشد باید از روی عاشقان اصیل خود خجالت بکشد. خدایا فرصتی دیگر فراهم کن تا بار دیگر چشمم به روی او بیفتد، شاید بتوانم او را بر سر مهر بیاورم. من در کمال صداقت مسایل و مشکلات را با او در میان نهادم، آخر نمی توان درد را از طبیب پنهان کرد اما آنچه بر ما معلوم شد این است که شاه شجاع آن محبت و یکرنگی سابق را ندارد و خدا کند که رقیبان و مدعیان و دشمنان من او را با خود همراه و همفکر نکرده باشند. کسی نیست به شاه شجاع بگوید تا کی من باید از سفره کَرَم تو بی نصیب و از مقرّری محروم باشم؟
شاعر در بیت آخر خطاب به خود چنین نتیجه گیری می کند که اگر اندرزهای خواجه تورانشاه را شنیده و به آن عمل می کرد امروز چنین سرگشته و در کار خود حیران و درمانده نبود.
در پایان مضمون بیت چهارم را در ویس و رامین چنین می خوانیم:
چرا راز از طبیب خویش پوشم بلا پیش آورد گر بیش کو