غزلیات حافظحافظ

غزل ۳۷۵- صوفی بیا که خرقه سالوس برکشیم

صوفی بیا که خرقه سالوس برکشیموین نقش زرق را خط بطلان به سر کشیم
نذر و فتوح صومعه در وجه می‌نهیمدلق ریا به آب خرابات برکشیم
فردا اگر نه روضه رضوان به ما دهندغلمان ز روضه حور ز جنت به درکشیم
بیرون جهیم سرخوش و از بزم صوفیانغارت کنیم باده و شاهد به بر کشیم
عشرت کنیم ور نه به حسرت کشندمانروزی که رخت جان به جهانی دگر کشیم
سر خدا که در تتق غیب منزویستمستانه‌اش نقاب ز رخسار برکشیم
کو جلوه‌ای ز ابروی او تا چو ماه نوگوی سپهر در خم چوگان زر کشیم
حافظ نه حد ماست چنین لاف‌ها زدنپای از گلیم خویش چرا بیشتر کشیم

 

غزل ۳۷۵

حافظ

خواجه شمس‌الدین محمد بن بهاءالدّین حافظ شیرازی (حدود ۷۲۷ – ۷۹۲ هجری قمری برابر با ۷۰۶ - ۷۶۹ هجری شمسی)، شاعر بزرگ سدهٔ هشتم ایران (برابر قرن چهاردهم میلادی) و یکی از سخنوران نامی جهان است. بیش‌تر شعرهای او غزل هستند که به‌غزلیات حافظ شهرت دارند. گرایش حافظ به شیوهٔ سخن‌پردازی خواجوی کرمانی و شباهت شیوهٔ سخنش با او مشهور است او از مهمترین تأثیرگذاران بر شاعران پس از خود شناخته می‌شود. در قرون هجدهم و نوزدهم اشعار او به زبان‌های اروپایی ترجمه شد و نام او بگونه‌ای به‌محافل ادبی جهان غرب نیز راه یافت. هرساله در تاریخ ۲۰ مهرماه مراسم بزرگداشت حافظ در محل آرامگاه او در شیراز با حضور پژوهشگران ایرانی و خارجی برگزار می‌شود. در ایران این روز را روز بزرگداشت حافظ نامیده‌اند.

نوشته های مشابه

2 دیدگاه

    1. معانی لغات غزل (375)
      خرقه : جبه مخصوص درویشان ،دلق، پشمینه زاهدان .
      سالوس : ریا، فریب و خدعه، ظاهر نمایی .
      برکشیدن : برکندن، از تن به در کشیدن .
      نقش : نشان .
      زرق : کبودی .
      خط بطلان به سر کشیم : بر سر آن خط باطل بکشیم .
      نذر : آنچه را که شخص بر خود تعهد کند که در راه خدا انفاق نماید .
      فتوح : جمع فتح، مال و امکاناتی که برای درویشان به صورت رایگان آرند و سبب گشایش در امر معشیت آنها گردد .
      صومعه : نام عبادتگاه مسیحیان و در اینجا مراد خانقاه است .
      وجه : روی، کنایه از پول نقدینه .
      در وجه می نهیم : در ازاء پول شراب بدهیم .
      دلق ریا : حبه و بالا پوش پشمین که به عنوان ریاکاری و تظاهر پوشیده شده .
      به آب خرابات برکشیم : با آب خرابات بشوییم، در شراب فرو بریم .
      روضه رضوان : باغ بهشت .
      غلمان : غلام ها، پسرهای زیباروی بهشتی .
      غرفه : قصر .
      حور : زن بهشتی .
      جنت : بهشت .
      به در کشیم : به بیرون اتقال دهیم، بیرون آوریم .
      سرخوش : با سری با نشاط از مستی .
      بزم صوفیان : مجلس عیش صوفیان .
      به برکشیم : در بغل گیریم، در آغوش گیریم .
      به حسرت کشندمان : ما را به حسرت و تاسف می کشانند، به حسرت کشیده می شویم .
      رخت کشیدن : بار سفر بستن .
      سرّ قضا : راز سرنوشت .
      تتق : پرده، چادر بزرگ، سراپرده .
      منزوی : پنهان، مستور و پوشیده .
      جلوه : نمود، پدیدار شدن و مشهود گشتن .
      گوی سپهر : ( اضافه تشبیهی ) سپهر به گوی تشبیه شده .
      خَم : انحنا .
      چوگان : چوب سر کج و عصا مانندی که با آن گوی را به جلو می برند .
      لاف : گزاف .

      معانی ابیات غزل (375)
      1) صوفی بیا تا این بالا پوش ریا و تزویر را از تن به در آورده و بر این نشانه و علامت کبود رنگ تزویر و فریب، خط بطلان بکشیم .
      2) بیا تا نذر و نیازهایی که در خانقاه جمع شده در راه شراب خرج کرده و خرقه ریا و نیرنگ خود را با شراب شست و شو داده تطهیر کنیم .
      3) (و) اگر فردای قیامت ما را به باغ بهشت راه ندادند غلمان ها و حوریه های بهشتی را از قصر بهشت بیرون می کشیم .
      4) با شادابی و سرمستی از جا پریده و از عشرتکده صوفیان شرابشان را به غارت برده و محبوب زیبارویشان را در آغوش می کشیم .
      5) (و) به عیش و عشرت بپردازیم وگرنه روزی که بایستی به دنیای دیگر برویم کارمان به حسرت خوردن کشیده می شود .
      6) (و) راز تقدیر و سرنوشت را که در پشت پرده غیب پنهان است در حال مستی پرده از رخسار برافکنیم .
      7) نمودار و اشاره یی از ابروی او کجاست تا گوی فلک را در انحنای چوگان طلایی ماه شب اول آسمان قرار دهیم .
      8) حافظ اینگونه سخنان لاف و گزاف بر زبان رندان در شأن ما نیست . چرا پا را از گلیم خود درازتر کنیم ؟

      شرح ابیات غزل (375)
      وزن غزل : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلات
      بحر غزل : مضارع مثمّن اخرب مکفوف مقصور
      *
      کمال الدّین اسماعیل : (قصیده)
      خـــیزید تـا غــریو بـه عــیّوق بـر کشیم فــریاد سـوزناک ز ســوز جگــر کشیــم
      *
      در میان رقیبان و دشمنان و حاسدان حافظ، آنکه بیش از همه، او را آزار داده شیخ زین الدّین علی کلاه سر دسته ازرق پوشان زمان حافظ است و حافظ نیز در دفاع و پاسخ گویی در مورد او با صراحت و حـسّ نفرت زیادی به او تاخته و در بیت هشتم غزل 194 که در صفحه 8 -1097 شرح شده و صفحات 66-64 فصل چرا حافظ به یزد تبعید شد در این باره توضیح لازم داده شده است .
      در این غزل نیز منظور حافظ از صوفی و نقش ازرق همان شیخ زین الدّین علی کلاه است که همیشه خرقه کبود می پوشید و بطوری که مشاهده می شود شاعر در این غزل با این متظاهر ریاکار به زبان رندان مست سخن گفته و به منظور تحقیر کردن او به درشت گویی و لاف و گزاف پرداخته است چنان که خود در پایان غزل متوجه زیاده روی خویش شده و می گوید پا را از حدّ خود فراتر نهاده ام . این تندروی حاصـل و عکس العمـل عصبانیّـت حـافظ از این شیخ مزوّر است چنان که در جای دیگر نیز خطاب به او می گوید :
      صوفی شهر بین که چون لقمه شبهـه مـی خـورد
      پاردُمـش دراز بـاد ایـن حیـوان خــوش علف
      و چنین سخن گفتن را در هیچ کجای دیگر از حافظ نمی بینیم .
      شرح جلالی بر حافظ – دکتر عبدالحسین جلالی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا