غزلیات حافظحافظ
غزل ۲۴۶- عید است و آخر گل و یاران در انتظار
عید است و آخر گل و یاران در انتظار | ساقی به روی شاه ببین ماه و می بیار |
دل برگرفته بودم از ایام گل ولی | کاری بکرد همت پاکان روزه دار |
دل در جهان مبند و به مستی سال کن | از فیض جام و قصه جمشید کامگار |
جز نقد جان به دست ندارم شراب کو | کان نیز بر کرشمه ساقی کنم نثار |
خوش دولتیست خرم و خوش خسروی کریم | یا رب ز چشم زخم زمانش نگاه دار |
می خور به شعر بنده که زیبی دگر دهد | جام مرصع تو بدین در شاهوار |
گر فوت شد سحور چه نقصان صبوح هست | از می کنند روزه گشا طالبان یار |
زان جا که پرده پوشی عفو کریم توست | بر قلب ما ببخش که نقدیست کم عیار |
ترسم که روز حشر عنان بر عنان رود | تسبیح شیخ و خرقه رند شرابخوار |
حافظ چو رفت روزه و گل نیز میرود | ناچار باده نوش که از دست رفت کار |
معاني لغات غزل(246)
عيد : منظور عيد فطر است.
بروي شاه ببين ماه و : ماه نو شوّال را به روي شاه نو كن .
دل برگرفته بودم: دل كنده بودم ، دل كنده شده بودم .
پاكان روزگار : مقصود همان ياران در انتظار است كه در بيت مطلع شاعر از آنها ياد مي كند و آنها هستند كه كاري كرده و جلسه باده خواري را انداخته بودند .
فرصت شمار عشرت و :شادي و خوشي را فرو مگذار و آن را از دست مده .
قصه جمشيد كامكار : منظورجَم فرزند تهمورث است كه باني عيد نوروز بودو در بامداد اين عيد به هنگام طلوع خورشيد تاج بزرگي بر سر مي نهاد و با طلوع آفتاب تاج او درخشيدن مي گرفت و به اين سبب او را به نام جم –شيد مي ناميدند كه به معناي پادشاه خورشيد است . او مخترع شراب وتير كمان بود و عمري طولاني داشت ودر آخر عمر از خدا پرستي دور شده ادعاي خدايي مي كرد . ضحاك تازي مار دوش بر او چيره شد و اين داستانها در مجموع به نام قصه جمشيد به كار برده شده است.
نقد جان : ( اضافه تشبيهي ) سكّه جان.
كرشمه: ناز وادا و غمزه.
زيب: زينت .
جام مُرصّع: جامي كه با سنگهاي قيمتي و جواهر ومرواريد زينت شده و جواهر در نقش آن به كار رفته باشد.
دُرّ شاهوار: گوهر ممتاز، كنايه از شعر حافظ .
پرده پوشي: ناديده گرفتن ، از سر تقصير گذشتن.
عفو گريم : گذشت بزرگوارانه .
قلبِ ما: سكّه تقلبي ما، زر ناسره ما، دل ما و مقصود شاعر در اينجا پس از تعريف از شعر خود در بيت بالا تواضعي است كه به جبران آن تعريف ، شعر خود را نقد كم عيار مي خواند .
تسبيح : سَبحَه ، صد رشته صد دانه يي كه شيخ و زاهد با آن به ذكر مي پردازند.
چو رفت روزه و …: همچنانكه كه روزه سپري شد .
از دست رفت: كار: ( مضارع قريب الوقوع) كار از دست مي رود.
معاني ابيات غزل (246)
(1) عيدفطر و آخر ماه رمضان و پايان فصل بهار و گل است وياران جمع و چشم براه منند . ساقي ( تو هم ) هلال ماه را بر روي شاه نو كن و شراب بياور .
(2) از فصل گل و بهار دل كنده بودم كه ياران وحريفان ، اين پاكان روزگار همتي به خرج داده و كاري كرده و جلسه عيش و نوش بره انداخته اند.
(3) زمان شادي و خوشي را از دست مده و هوشيارانه ، داستان جمشيد ولذّت جام شراب و جام جهان نماي او را با گوش دل بشنو.
(4) چيز ديگري جز نقدينه جان در اختیار ندارم . شراب كجاست تا نوشيده و اين جان را هم به پاي ساقي خوشرفتار بريزم .
(5) دولت ، دولتي خوب و پادشاه ، خسروي بزرگوار است . خداوندا او را از چشم بد زمانه محافظت فرما.
(6) شاها با شعر من شراب بنوش كه جام جواهر نشان شراب تو به مرواريد شاهانه شعر من زينت ديگر مي بخشد.
(7) آز آنجايي كه گذشت برزگوارانه تو اقضاي چشم پوشي از قصور ما را دارد ، از اين زر ناسره ما كه سكه كم عياري است در گذر .
(8) از آن مي ترسم كه در روز قيامت و حساب ، بين سبحه شيخ و خرقه رند شراب خوار فرقي قائل نشده و هم ارز به حساب آيند .
(9) حافظ، از آنجا كه ماه روز نو سپري شد و فصل گل هم در حال سپري شدن است، ناچار شراب بنوش كه فرصت مناسب از دست مي رود .
شرح ابيات غزل (246)
وزن غزل : مفعول فاعلات مفاعيل فاعلات
بحر غزل : مضارع مثمن اخرب مكفوف مقصور
*
سنايي : مـا را مـدار خـوار كـه مـا عـاشـقـيـم و زار بيمار و دل فگار وجدا مانده از نگار
خاقاني: پـيـش لـب تـو حـلقـه بـگوشيم بـنفشه وار لبها بنفشه رنگ ز تبهاي بي قرار
خواجو كرماني : مائيم و عشق و كنج خرابات و روي يار ساقي زجام لعل لبت باده يي بيار
در اين غزل هيچگونه شكوه و شكايتي از معاندين و مخالفين به چشم نمی خورد . هيچگونه گله و شكايتي از سختگيريهاي محتسب و فقدان مي و ميخانه در كار نيست و صحبتاز يك شاه كريم و بزرگواري در ميان است كه جز شاه شيخ ابواسحاق اينجو كس ديگري نمي تواند باشد . اين غزل در سالي كه ماه رمضان در فرجه پايان فصل بهاي قرار گرفته و عيد فطر مقارن روزهاي آخر ايام بهاري بوده است در يكي از سالهاي سلطنت شاه ابواسحاق به نظم كشيده شده است. شاعر دوستان هم پياله يي داشته كه تحت عنوان پاكان روزگاردر بيت دوم غزل خود از آنها نام مي برد و چنين مي گويد و خطاب به ساقي مي گويد که عید ماه رمضان مقارن روزهای آخر بهاری فرارسیده و مانع باده نوشی بر طرف گردیده تو هم ماه نو را با نگاه كردن به روي شاه ، نو كرده و شراب بياور كه من تقريباً در اين آخر فصل بهارو گل به مناسبت انطباق آن با ماه رمضان از باده نوشی و خوشباشي در طرف چمن دل كنده بودم كه خوشبختانه دوستان هم پياله ، كار با ارزشي انجام داده وانجمني آراسته ودر انتظار اين اند كه من بدانها بپيوندم .
شاعر پس از چند بيت ، مبني بر قدر فرصت شناختن و در راه باده نقد جان داده و سپاسگزاري از نعمت آزادي كه در زمان شاه ابواسحاق به چشم مي خورد خطاب به شاه وقت مي فرمايد با شنيدن شعر من در جام مرصّع شراب بنوش كه اين كار تو زينتي بر زينت شعر من كه به مانند درّ شاهوار است مي افزايد و اين تفاخري است كه بلافاصله شاعر با حالتي متواضعانه در بيت بعد جبران كرده و مي گويد تو بزرگواري و اگر اين شعر با حالتي متواضعانه در بيت بعد جبران كرده و مي گويد تو برزگواري واگر اين شعر من سكه كم عياري است به چشم اغماض در آن بنگر آنگاه به دنبال آن و وصل به همان مطلب بالا تمثيلي متوسل مي شود كه منظور باطني خود را در پرده بازگو كرده باشد و آن اين است كه شاعر از آن مي ترسد كه در پيشگاه شاه شعر او با شعر ديگر شاعران به يك معيار سنجيده شده و با يك چشم ديده مي شود و گرنه اين بيت لطيف در اين موضوع غزلكاملاً غريب وار جلوه خواهد كرد و از آنجايي كه در غزل، بر خلاف مثنوي ، فرجه توضيح و تشريح مقصود كاملاً محدود است. بر خواننده دقيق است كه با استغراق در حوزه انديشه شاعر مقصود باطني او وايهام اين بيت دسترسي پيدا نمايد.
شرح جلالی بر حافظ – دکتر عبدالحسین جلالی