غزل ۰۲۱- دل و دینم شد و دلبر به ملامت برخاست
Warning: Undefined variable $op in /home/mastaneh/public_html/wp/wp-content/plugins/gt-tabs/index.php on line 102
Warning: Undefined array key "GTTabs" in /home/mastaneh/public_html/wp/wp-content/plugins/gt-tabs/index.php on line 184
نستعلیق نسخه pdf
دل و دینم شد و دلبر به ملامت برخاست
گفت با ما منشین کز تو سلامت برخاست
که شنیدی که در این بزم دمی خوش بنشست
که نه در آخر صحبت به ندامت برخاست
شمع اگر زان لب خندان به زبان لافی زد
پیش عشاق تو شبها به غرامت برخاست
در چمن باد بهاری ز کنار گل و سرو
به هواداری آن عارض و قامت برخاست
مست بگذشتی و از خلوتیان ملکوت
به تماشای تو آشوب قیامت برخاست
پیش رفتار تو پا برنگرفت از خجلت
سرو سرکش که به ناز از قد و قامت برخاست
حافظ این خرقه بینداز مگر جان ببری
کاتش از خرقه سالوس و کرامت برخاست
معانی لغات غزل (۲۱)
ملامت: سرزنش.
برخاست: بلند شد، پدید آمد.
لاف: گزاف، ادّعای دروغ.
تاوان: جریمه.
غرامت: تاوان، آنچه ادای آن لازم باشد، دادن مال به کراهت، خسارت.
عارض: چهره.
قامت: اندام.
خلوتیان: خلوتیها، خلوت نشینان، محرمان حضور.
ملکوت: بزرگی و چیرگی، پادشاهی الی الابد پروردگار، در اصطلاح صوفیه عالم ارواح و عالم غیب و عالم معنی و باطن و مجرّدات.
خلوتیان ملکوت: ساکنان عالم معنی یا جهان غیب، ملائکه ها.
آشوب: شورش، غوغا، طغیان.
پا بر نگرفت: بلند نشد، اظهار وجود نکرد.
سالوس: ریا، چرب زبانی، خُدعه.
کرامت: کار خارق العاده و شگفت آور که از صوفی کامل سرزند.
کرامات: جمع کرامت.
سالوس و کرامت: ریاکاری در پوشش کرامت، کرامت فروشی.
معانی ابیات غزل (۲۱)
(۱)(در راه عشق) دل و دینم از دست برفت و رسوا شدم و معشوق مرا سرزنش کرد که دیگر گِردِ ما مگرد که بی ننگ و نام شده یی.
(۲)آیا تا به امروز کسی را سراغ داری که پا در دایره دلدادگی نهاده و پایان کارش به پشیمانی نکشیده باشد.
(۳)شمع اگر زبان به لاف برابری با آن لبهای خندان گشود، به تاوان این گزافه گویی، همه شبها در پیش عاشقانِ تو، به پوزش بر سر پا ایستاد.
(۴)در چمن، نسیم بهاری، به هوا و هواداری آن چهره زیبا و اندام رسا از کنار گل و سرو گذشته به سوی تو آمد.
(۵)مستانه خرامیدی و از تماشای مست تو غریو شادی از ملایک آسمان برخاست چنانکه گویی قیامت برپا شد.
(۶)آن سرو سرکش چمن که به بالای خود می نازید در برابر خرامیدن و رفتار تو از شرمساری سربلند نکرد.
(۷)حافظ! این خرقه درویشی را از تن به در آورده جان به سلامت ببر، چرا که به سبب ریاکاریِ کرامت فروشان، آتش از آن برمی خیزد.
شرح ابیات غزل (۲۱)
وزن غزل: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فع لان
بحر غزل: رمل مثمّن مخبون اصلم مُسبغ
*
سعدی: عشق ورزیدم و عقلم به ملامت برخاست
هر که عاشق شد از او حکم سلامت برخاست
*
عماد فقیه: دوش بگذشتی و در شهر قیامت برخاست
عاقیت از دل ارباب سلامت برخاست
*
۱-این غزل در زمان شاه شجاع به هنگامی که شیخ زین الدّین علی کلاه در اوج شهرت و مردم فریبی بود ساخته شده است. زمینه کلام حاکی از ناکامی نسبی شاعر پس از یک چند مصاحبت با محبوب و در تعریف و تمجید از اوست.
۲-مضمون بیت چهارم را احتمالاً حافظ از این بیت نظامی در هفت پیکر گرفته است:
گل کمر بسته در شهنشاهی
خاک چون باد در هواخواهی
۳-ایهامی در بیت هفتم یا مقطع کلام، آنجا که همیشه حافظ غرض اصلی خود را بیان می کند نهفته است و آن رنجش و ناراحتی از ریاکاری شیخ علی کلاه و مردم فریبی و نفوذ او در عوام النّاس است. این صوفی زیرک در کارهای تردستی و سحر و عوام فریبی ید طولایی داشت.
***
شرح جلالی بر حافظ – دکتر عبدالحسین جلالیان
در اخر فال ها معنی ان را هم بنویسید
معانی لغات غزل (21)
ملامت: سرزنش.
برخاست: بلند شد، پدید آمد.
لاف: گزاف، ادّعای دروغ.
تاوان: جریمه.
غرامت: تاوان، آنچه ادای آن لازم باشد، دادن مال به کراهت، خسارت.
عارض: چهره.
قامت: اندام.
خلوتیان: خلوتیها، خلوت نشینان، محرمان حضور.
ملکوت: بزرگی و چیرگی، پادشاهی الی الابد پروردگار، در اصطلاح صوفیه عالم ارواح و عالم غیب و عالم معنی و باطن و مجرّدات.
خلوتیان ملکوت: ساکنان عالم معنی یا جهان غیب، ملائکه ها.
آشوب: شورش، غوغا، طغیان.
پا بر نگرفت: بلند نشد، اظهار وجود نکرد.
سالوس: ریا، چرب زبانی، خُدعه.
کرامت: کار خارق العاده و شگفت آور که از صوفی کامل سرزند.
کرامات: جمع کرامت.
سالوس و کرامت: ریاکاری در پوشش کرامت، کرامت فروشی.
معانی ابیات غزل (21)
(1)(در راه عشق) دل و دینم از دست برفت و رسوا شدم و معشوق مرا سرزنش کرد که دیگر گِردِ ما مگرد که بی ننگ و نام شده یی.
(2)آیا تا به امروز کسی را سراغ داری که پا در دایره دلدادگی نهاده و پایان کارش به پشیمانی نکشیده باشد.
(3)شمع اگر زبان به لاف برابری با آن لبهای خندان گشود، به تاوان این گزافه گویی، همه شبها در پیش عاشقانِ تو، به پوزش بر سر پا ایستاد.
(4)در چمن، نسیم بهاری، به هوا و هواداری آن چهره زیبا و اندام رسا از کنار گل و سرو گذشته به سوی تو آمد.
(5)مستانه خرامیدی و از تماشای مست تو غریو شادی از ملایک آسمان برخاست چنانکه گویی قیامت برپا شد.
(6)آن سرو سرکش چمن که به بالای خود می نازید در برابر خرامیدن و رفتار تو از شرمساری سربلند نکرد.
(7)حافظ! این خرقه درویشی را از تن به در آورده جان به سلامت ببر، چرا که به سبب ریاکاریِ کرامت فروشان، آتش از آن برمی خیزد.
شرح ابیات غزل (21)
وزن غزل: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فع لان
بحر غزل: رمل مثمّن مخبون اصلم مُسبغ
*
سعدی: عشق ورزیدم و عقلم به ملامت برخاست
هر که عاشق شد از او حکم سلامت برخاست
*
عماد فقیه: دوش بگذشتی و در شهر قیامت برخاست
عاقیت از دل ارباب سلامت برخاست
*
1-این غزل در زمان شاه شجاع به هنگامی که شیخ زین الدّین علی کلاه در اوج شهرت و مردم فریبی بود ساخته شده است. زمینه کلام حاکی از ناکامی نسبی شاعر پس از یک چند مصاحبت با محبوب و در تعریف و تمجید از اوست.
2-مضمون بیت چهارم را احتمالاً حافظ از این بیت نظامی در هفت پیکر گرفته است:
گل کمر بسته در شهنشاهی
خاک چون باد در هواخواهی
3-ایهامی در بیت هفتم یا مقطع کلام، آنجا که همیشه حافظ غرض اصلی خود را بیان می کند نهفته است و آن رنجش و ناراحتی از ریاکاری شیخ علی کلاه و مردم فریبی و نفوذ او در عوام النّاس است. این صوفی زیرک در کارهای تردستی و سحر و عوام فریبی ید طولایی داشت.
***
شرح جلالی بر حافظ – دکتر عبدالحسین جلالی