غزلیات حافظحافظ

غزل ۱۵۲- در ازل پرتو حسنت ز تجلی دم زد

در ازل پرتو حسنت ز تجلی دم زدعشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد
جلوه‌ای کرد رخت دید ملک عشق نداشتعین آتش شد از این غیرت و بر آدم زد
عقل می‌خواست کز آن شعله چراغ افروزدبرق غیرت بدرخشید و جهان برهم زد
مدعی خواست که آید به تماشاگه رازدست غیب آمد و بر سینه نامحرم زد
دیگران قرعه قسمت همه بر عیش زدنددل غمدیده ما بود که هم بر غم زد
جان علوی هوس چاه زنخدان تو داشتدست در حلقه آن زلف خم اندر خم زد
حافظ آن روز طربنامه عشق تو نوشتکه قلم بر سر اسباب دل خرم زد

 

غزل ۱۵۲

حافظ

خواجه شمس‌الدین محمد بن بهاءالدّین حافظ شیرازی (حدود ۷۲۷ – ۷۹۲ هجری قمری برابر با ۷۰۶ - ۷۶۹ هجری شمسی)، شاعر بزرگ سدهٔ هشتم ایران (برابر قرن چهاردهم میلادی) و یکی از سخنوران نامی جهان است. بیش‌تر شعرهای او غزل هستند که به‌غزلیات حافظ شهرت دارند. گرایش حافظ به شیوهٔ سخن‌پردازی خواجوی کرمانی و شباهت شیوهٔ سخنش با او مشهور است او از مهمترین تأثیرگذاران بر شاعران پس از خود شناخته می‌شود. در قرون هجدهم و نوزدهم اشعار او به زبان‌های اروپایی ترجمه شد و نام او بگونه‌ای به‌محافل ادبی جهان غرب نیز راه یافت. هرساله در تاریخ ۲۰ مهرماه مراسم بزرگداشت حافظ در محل آرامگاه او در شیراز با حضور پژوهشگران ایرانی و خارجی برگزار می‌شود. در ایران این روز را روز بزرگداشت حافظ نامیده‌اند.

نوشته های مشابه

10 دیدگاه

  1. به نظر بنده حافظ با داشتن مقام والای که در تصوف دارد شعرش نیز گوینده همان زبان است انسان که کمی به معنویت به اندیشد از هر بیت حافظ میتوان به رازهای گوناگون پی برد به همین اساس بنده اکثر اوقات دیوان حافظ مطالعه میکنم و همیشه از آن لذت میبرم وتشکرم میکنم ازتمام دانشمدانی که در عرصه شرح این دیوان کار کرده اند .

    1. معانی لغات غزل(152)
      ازل:زمانی که آن را ابتدا نباشد، اوّل اوّلها، استمرار و امتداد وجود در ازمنه مقدر غیر نامتناهی در گذشته ، دوام وجود در زمان گذشته ، ماهیّتی که اقتضاء عدم مسبوقیت به غیر کند ، چیزی که مسبوق به عدم نباشد. پرتو: فروغ،نور.
      حُسن : زیبایی، کمال ذات احدّیت ، عامل به وجود آمدن عشق، نیکویی.
      تجلی: جلوه گری، نمودار شدن ،هویدا گردیدن،خود نمودن، جلوه گری نوری که از جانب خداوند بر دل بنده اش بتابد و سبب کنار رفتن حجاب از جلوی چشم بنده شده و به دیدن حق منجر گردد و اگر خدا بر ذات وجود خود تجلی کند بنده را تاب تحمل آن نیست چنانکه خداوند بر کوه طور تجلی کرده و کوه از هم شکافت و موسی بیهوش شد( خلق خدا ، آفرینش ، تجلی جمال یعنی خالق متعال است).
      عشق: نهایت دوستی، به حدّ افراط دوست داشتن، مهمترین رکن طریقت که آخرین مرتبت آن عشق پاک است که انسان کامل آن را درک می کند ، نیرویی که جزء ذات هر ذره بوده وآن را به طرف کمال می کشاند و این نیرو از ذاتِ کلّ یا خالق مطلق هم عشق است و هم عاشق و هم معشوق یعنی عاشق ذات خود و معشوق ذات خود است.
      جلوه:خود را نمایاندن.
      عین آتش شد: آتش محض شد، مانند آتش شد.
      غیرت: رشک و حسد، پدیده یی که از عاشق و معشوقی سرچشمه می گیرد و چون ذات الهی هم عاشق هم معشوق هم عشق است لذا غیور است مولوی فرماید:
      جمله عالم زان غیور آمد که حق بُرد در غیرت بر این عالم سبق
      عقل: خرد، فهم و شعور و دانایی و ادراک و قوه مُمیزه، جوهری مجرد که غائبات را بوسیله وسائط و محسوسات را وسیله مشاهده درک می کند، نیرویی که حقایق اشیاء را در می یابد و در اصطلاح فلسفی عقل جوهر مستقل بالذات و بالفعل و فوه ای است برای نفس ناطقه .
      مدعی : ادعا کننده، و در بیت چهارم این غزل کنایه از همان عقل است که در بیت ماقبل بحث آن رفت.
      قرعه: فال.
      قسمت: بهره ، نصیب.
      هم بر غم زد: بازهم بر غم زد، باز هم غم نصیبش شد.
      عِلوی: بالایی .
      جان علوی: روح آسمانی ، جان قدسی.
      طرب نامه: شادی نامه.
      طرب نامه عشق: کتاب شادی آفرین عشق.
      اسباب وسایل.
      معانی ابیات غزل (152)
      (1) ( خطاب به خالق) در زمانی پیش از ابتدای زمان ، فروغ زیباییِ کمالِ ذاتِ تو ، برای شناسایی خود به جلوه گری و خود نمایی اراده کرد. در مرحله نخست تجلی ذاتی یافت و در مرحله دوم از عشق وجود غیبی به وجود عینی در آمد و به یکباره آتش عشق در تمام ذرات هستی زده شد .
      (2) پرتو حسن برای شناسایی به جلوه گری پرداخت و در نتیجه عشق بوجد آمد و چون مشاهده کرد که آتش این جلوه حسن در ملایک بک شایسته تحمل بار امانت عشق نبودند در نمی گیرد مشیت غیرت او براین قرار گرفت که آتش عشق ، سراپای وجود آدم را فرا گیرد .
      (3) اول ما خلق الله یعنی عقل که واجد سه صفت بود ( اول شناخت حق تعالی به کمک حسن جمال، دوم شناخت خود به کمک عشق ، سوم شناخت غم ( آنچه که نبود پس ببود ) چنین اراده کرد که از چراغ عشق و به کمک آن برای شناخت خود کسب روشنایی کرده در نتیجه شناخت خالق خود شریک شود. اما نامحرم تلقی شدو آذرخش غیرت ، مسیر عقل را در جهان بر هم زد واز ان پس مسیر سیر معرفت در جهان در مسیر عشق قرار گرفت.
      (4) عقل مدعی اراده کرد ه بود که در کارگاه آفرینش نخست به تماشای اسرار خلقت مشغول شود و سپس شخصیتی در برابر خالق یکتا در خود بیافریندکه دست غیب غیرت الهی بیرون آمده و بر سینة نامحرم زد.
      (5) ملائک ( دیگران ) همگی راه آسان عیش و آسودگی خیال را در پیش گرفتند و زیر بار سنگین امانت عشق نرفتند و این دل غمدیده ما ( آدمیان ) بود که آن را پذیرا شده و با غم عشق همدم شد.
      (6) روح آسمانی ( ما ) آرزوی رسیدن به نقطه عمیق جاذبه حسن تو داشت . بدین سبب و برای اینکه به عمق چاه زنخدان حسن و جمال تو برسد متوسل به ریسمان زلف خم اندر خم تو ( یعنی راه عشق و عرفان ) شد. (7) حافظ زمانی موفق به سرودن غزلهای عرفانی خود که به منزله طرب نامه عشق تست ، شد ، که پشت پا به آسودگی خیال زده غم عشق تو را به جان خریداری کرد.
      شرح ابیات غزل (152)
      وزن غزل : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فع لن
      بحر غزل: رمل مثمن مخبون اصلم
      *
      از آنجایی که این غزل یکی از شاهکارهای عرفانی حافظ عارف شیرین کلام است ، به همین دلیل مفاد ابیات این غزل را از صورت تحت اللفظی خارج ساخته و به نحوی که در ملاحظه شد در قالب جملاتی گنجانیده شد که حتی الامکان مقصود و منظور شاعر را شامل باشد.
      در بین عرفا موضوع ( عقل و (عشق ) و (نصیبه ازل) و(جمال)که در این غز ل هم صحبت به میان آمده است ارکان اربعه کرسی معرفت به حساب می آید و مشایخ صوفیه هر کدام درباره شناخت این عوامل و تعریف آنها چه بسیار داد سخن داده و از خود مضامین و تعاریف به جای گذاشته اند که حتّی ذکر مختصر آنها هم سبب تطویل کلام خواهد شد. لیکن در شرح این غزل عر فانی جای آن دارد که هر چند به طور اختصار ، درباره ریشه اختلاف زاهد متشرّع و عارف ربانی سخن گفته شود.
      پس از ظهور اسلام ودر خلال شش قرن اولیه که حکومت اسلامی در دست خلفا یعنی اولو الامر قرار داشت ضوابط شریعت بوسیله فقها و اولوالامر زمان با اتکا به احادیث و سیره رسول اکرم ( ص) و خلفای اربعه و استنباط از قرآن مجید شکل گرفت و به صورت دستور العمل صادر و هر فرد مسلمان موظف به اجرای بدون چون و چرای آنها شد . آنانکه سر تسلیم در برابر قوانین وضوابط شریعت فرود می آوردند ، یعنی اکثریت مردم ،چه از روی ایمان و تقلید و یا به خاطر گذرانیدنِ روزگار بر حسب رویه اکثریت ، مؤمنان باطنی ویا سیاهی لشکری بودند که زبان چون و چرا نداشته و بیرون نهاده گام از جاده شریعت را ذنب لا یغفر و یا خلاف مصالح زندگانی خود دانسته و کلاً مقلد صرف فقیهان اعلم بودند . اما در میان مسلمین ، گاهگاه افراد باهوش و متفکری پیدا می شدند که راه اصلی را از راه فرعی تمیز داده و به حکمت دین مبین اسلام و محکمات ومتشابهات قرآن مجید وارد و برای خود در درجه اول کوشش در امر توحید و شناخت خالق متعال رادر صدر فریضه های دینی می دانستند . به این معنی که صِرِف اینکه خدایی هست اکتفا نکرده و وظیفه خود می دانستند که برای شناخت هر چه بهتر خالق متعال و بالابردن سطح معرفت خود تا آنجا که می توانند بکوشند.
      راه ایندسته از افراد عارف همگی یکسان نبوده و عده یی را می توان زیر نام ِعارفِ عابد و عده یی دیگر را زیرا نام عارف عاشق دسته بندی کرد. آنها که عارف عابد بودند پیروی از دستورات شریعت را در هر حال بر خود فرض می دانستند و هر چه در جه معرفت آنها فزونی می گرفت ضابطة شریعت ، زبان گفتار آنها را کمتر به سخن باز می کرد و محتاطانه تر به گفتار وا می داشت اما آنها که عارف عاشق بودند در مسیر طریقت آنچه را که در می یافتند از بازگو کردن و افشای آن اِبا و پروایی نداشتند واین امر احتیاط و عدم احتیاط چه در زمان حیات آنها و چه درنوشته ها و گفته های آنها تنها عامل تشخیص آنها از هم است . باید دانست فاصله سطح معرفت و بینش در بین این اقلیت عارف چه عابد یا عاشق ، با اکثریت متشرّع زیاد است و آنچه که سبب می شود افرادی مسلمان به طرف عرفان گرایش حاصل کنند ضریب هوشی بالای آمنها ست که هرگز این افراد را به صورت مقلد و متعبد در نمی آورد .
      حافظ شیرین کلام و عارف خوشنام از دسته عارفان عاشق وبد او متعبد نبود و هر چند از نتیجه افکار و عقاید دیگران بهر ه مند می شد. اما هرگز پا به جاده تقلید و مریدی هیچ فقیه و مرادی نگذاشت و هیچ شاعر دیگری در تاریخ ادبیات زبان فارسی چون او سراغ نداریم که برعقاید حقه خویش چون او پای استقامت فشرده و از معاصرین خود زیان دیده باشد.
      شرح جلالی بر حافظ – دکتر عبدالحسین جلالیان

  2. sسلام
    من از شنیدن اشعار حافظ بسیار لذت میبرم اما متاسفانه خودم ادبیاتم قوی نیست.ایکاش معانی و تعابیر همه ی اشعار را در سایت بگذارید تا امثال من هم استفاده ببرند.
    با تشکر فراوان

  3. سلام دوستان من فکر میکنم به جای اندیشیدن به معنویت حافظ باید ادبیات او را ستود چرا که هر چیز باید جایگاه خود را داشته باشد، ارزش شعر به معنویت آن نیست
    ممنونم

    1. سلام
      باید عرض کنم که قدرت یک شاعر به بیان درست افکارش با بهترین ادبیات هست.
      اگر شاعر فکر قوی نداشته باشه ارزش شعر به شدت پایین میاد.
      چیزی که امروز مثل ویروس در شعرای ما افتاده اشعاریه که اندیشه خاصی پشتش نیست.
      این کار از پس بیشتر مردم بر میاد چون بیشتر مردم امروز اندیشه عرفانی ندارن.
      اگر میبینید کسی مثل گوته شیفته حافظ میشه دلیلش همراه بودن شعر وعرفان والای حافظ هست.
      مدعی خواست که آید به تماشاگه راز دست غیب آمد و بر سینه نامحرم زد

      در پناه حق

      1. این غزل حافظ داره داستان خلقت انسان کامل رو میگه چی براخودتون چرت وپرت تفسیر میکنید به خورد ملت میدید. بیت دوم رخت یا رخش؟ بعد چرا بیت سوم حذف کردید.. نظری خواست که بیند به جهان صورت خویش… خیمه دراب وگل مزرعه ادم زد
        یعنی خداوند انسان کاملی خلق کرد که همیشه جهان بخاطراون انسان کامل. که همه خودش هست رو به نظاره نشسته وبا هاش عشق بازی میکنه. گنجی هست که باید با نقشه حافظ بگردیم اون انسان کامل رو پیدا کنیم. یاحق

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا