غزلیات حافظحافظ
غزل ۱۲۱- هر آن کو خاطر مجموع و یار نازنین دارد
هر آن کو خاطر مجموع و یار نازنین دارد | سعادت همدم او گشت و دولت همنشین دارد |
حریم عشق را درگه بسی بالاتر از عقل است | کسی آن آستان بوسد که جان در آستین دارد |
دهان تنگ شیرینش مگر ملک سلیمان است | که نقش خاتم لعلش جهان زیر نگین دارد |
لب لعل و خط مشکین چو آنش هست و اینش هست | بنازم دلبر خود را که حسنش آن و این دارد |
به خواری منگر ای منعم ضعیفان و نحیفان را | که صدر مجلس عشرت گدای رهنشین دارد |
چو بر روی زمین باشی توانایی غنیمت دان | که دوران ناتوانیها بسی زیر زمین دارد |
بلاگردان جان و تن دعای مستمندان است | که بیند خیر از آن خرمن که ننگ از خوشه چین دارد |
صبا از عشق من رمزی بگو با آن شه خوبان | که صد جمشید و کیخسرو غلام کمترین دارد |
و گر گوید نمیخواهم چو حافظ عاشق مفلس | بگوییدش که سلطانی گدایی همنشین دارد |
بسیار عالی است
در بیت سوم خاننده به اشتباه یکبار moshkin را مشکین به کسره میم خواند و دوباره اصلاح نمودند لذا امکان حذف این یک بیت وجود دارد
بسیار عالی بود
در اون بیت که شما اشاره کردید؛هم می شود moshkiin خواند هم ؛ meshkin
سلام
به نظرم مشكين با كسره درست است و استعاره از موي سياه ابرو يا سبيل طرف دارد
و مشكين با ضمه به معني بوي خوش است و با لب لعل تناسب ندارد
بسیار عالی لذت بردم.اما من فکر میکنم بهتر بود “دارد” را ایشون خیلی نمیکشیداند و بصورت عادی بیان میکردند.
موافقم
دارد ها را بسیار می کشند بهتر بود به تلفظ درست کلمات و منعای هر کلمه در بیت و یا هر مصرع هم در این غزل و هم در غزل های دیگر بیشتر دقت می شد که شاید از عجله به خرج دادن در تهیه فایل های صدا ها باشد .
عزیزان برای مشکین دو معنی مختلف برداشت میشه وبه این علت خواننده به هر دو صورت بیان میکند و اما در مورد کشش صدا در (دارد )گوینده محترم به دلیل انتقال معنای درست باید کش بدهند در غیر این صورت شتونده حس معنایی دیگری از شعر بدست میاورد و اگر کش ندهند دارد اول پیش شرط دارد دوم میشود مثال :او عقل دارد پول دارد .که اگر در گویش کش ندهیم به این معناست که دلیل پول داشتن عقل است اما درصورتی که اکر در گویش کش بدهیم یعنی او هم عقل دارد هم پول.
معاني لغات (121)
خاطری مجموع: آسایش فکر، خاطری جمع ، آرامش درون.
یاری نازنین : یاری دوست داشتنی.
دولت:بخت و اقبال.
همدم : هم نفس ، معاشر، مصاحب .
حریم : آستان ، پیرامون ، گرداگر.
در آستین داشتن : حاضر و آماده داشتن .
دهان تنگ شیرین:دهان غنچه وار دلپذیر
نقش خاتم لعلش : نقش نگین انگشتری اش .
خط مشکین: خط عارض ، موهای رسته گرد عارض و پشت لب.
آنَش : کیفیت رویایی و جاذبه و تناسب و هنجار میان زیباییها ، گیرایی ، عاملی در زیبایی که سبب دلربایی و جلب نظر است .
منعم : توانگر.
مجلس عزّت : محل جمع شدن اهل فقر و قناعت
گدای ره نشین: فقیر و مستمندی که جا در کنار کوچه دارد .
ناتوانی ها: زبونها و ناتوانها .
خوشه چین: درویش و تهیدستی که خوشه های اطراف خرمن را برای سد جوع جمع آوری می کند. رمز: نشانه مخصوص ، نکته سربسته .
مفلس : بی چیزی ، تهیدست .
معانی ابیات غزل 121
(1)هر کس که خیالی آسوده و دلبری دوست داشتنی دارد هم نفسِ خوشبختی و هم نشین بخت واقبال است. (2) درگاه محوطه عشق از عقل رفیع تر است . کسی می تواند برآستان بلند بوسه بزند که جان در کف داشته باشد. (3) گویی ، دهان غنچه وار دلپذیرش مُهرِ انگشتری سلیمان است زیرا نقش نگین سرخ فام آن ، دنیا را زیر فرمان خود دارد.
(4) اگر در لب میگون و خط مشکین گیرایی نباشد بی روح و جان است . به دلبر خود مباهات می کنم که هم آن وهم این را باهم دارد .
(5) ای توانگر ، در مردمان ضعیف و ناتوان به چشم حقارت نگاه مکن که فقیر راه نشین ، بر صدر مجلس عزّت جای گرفته است .
(6) تا بر روی زمین زندگی می کنی قدر این توانایی را بدان چرا که روز گار چه بسیار ناتوانی ها در زیر زمین دارد .
(7) دعای خیر مردم نیازمند، جان و تن را از بلا به دور نگاه می دارد. چه کسی خیر وبرکت از خرمن خود می بیند که از خوشه چین تهیدست روگردان و متنفر است .
(8) ای باد صبا ، نکته و رمزی از میزان عشق واردت من را به آن شاه خوبان که پادشاه خوبان که پادشاهان بزرگی چون جمشید و کیخسرو، کمترین غلام درگاه اویند ، برسان .
(9) و اگر گفت به عاشق تهیدستی چون حافظ نیازی ندارم به او بگو ( سخت مگیر ) به سلطانی بی نیاز، هم نشین شده است .
شرح ابیات غزل (121)
وزن غزل : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن
بحر غزل: هزج مثمّن سالم
*
این غزل در زمان شاه شجاع و برای اظهار ارادت و تقرب آن پادشاه سروده شده و در بیت ماقبل آخر همان علامت و رمزی که همیشه حافظ آن را سر بسته در این بیت بیان می کند موجود است . حافظ در غزلهایی که به منظور قرائت در مجالس ادبی شاه و یا بزرگان دیگر و یا به منظور ارائه به قوّال و یا خواننده مطرب می سراید ، تنها به تعریف خال و خط ظاهری معشوق اکتفا نکرده و نکاتی عبرت آموز در قالب پند و اندرز و متکی به تمثیل را می گنجاند و همانطور که قبلاً گفته شد این یکی از رموز پذیرش اشعار او از دل وجان توسط شنونده و سبب جاودانی شدن غزلهای او در روزگاران است .
شاعر در بسیاری از غزلهایش از جمله این غزل و در بیت دوم آن مقام و مرتبه عشق را از عقل برتر می شمارد و همچنان که سعدی می فرماید:
ماجرای عقل پرسیدم زعشق گفت معزولست و فرمانیش نیست
و نجم رازی گوید: هر کجا شعله عشق پرتو اندازد ، عقل فسرده طبع خانه پردازد . ودر واقع در صدد ردّ عقیده معتزله بر آمده است که آنان معتقدند به وسیله عقل امکان شناخت و معرفت خدا و عالم امکان موجود است.
شرح جلالی بر حافظ – دکتر عبدالحسین جلالی
سلام گرامیان
ببخشید مصدع میشم من یه سوالی دارم که جوابشو هنوز دقیق نگرفتم
در مصرع اول بیت نخست ، منظور از “خاطر مجموع” دقیقاً چیه ؟
من حتی برنامه های دکتر دینانی رو هم سعی کردم اون بخش هاییش که مربوط به حضرت حافظ میشد رو پیدا کنم ولی این مورد رو در صحبتهای ایشون ندیدم. ممنون میشم اگر می تونید برام معنا کنید.
با تشکر
ل جمالی
دوست گرامی ” خاطری مجموع ” به معنای خاطر آرام و بی دغدغه و دارای آسایش هستش مجموع در قدیم در مقابل پریشان بوده و به معنی آسایش و راحتی
واقعا امثال حافظ و سعدی و مولوی برای کشور ما افتخاری هستن… کاش بیشتر قدر بدونیم. برای مولوی تو ترکیه مراسم گرفته میشه و اینجا هیچی… دارن مولوی رو هم از ما می گیرن… تقصیر خودمون هم هست چون اهمیت نمیدیم…
این غزل هم فوق العاده بود مخصوصا مصرع : به خواری منگر ای منعم ضعیفان و نحیفان را که صدر مجلس عشرت گدای رهنشین دارد
مرسی