پادشاهی شاپور ذوالاکتاف
-
بخش ۱۵
ز شاهیش بگذشت پنجاه سال که اندر زمانه نبودش همال بیامد یکی مرد گویا ز چین که چون او مصور…
بیشتر بخوانید » -
بخش ۱۴
برانوش چون پاسخ نامه دید ز شادی دل پاکتن بردمید بفرمود تا نامداران روم برفتند صد مرد زان مرز و…
بیشتر بخوانید » -
بخش ۱۳
یکی مرد بود از نژاد سران هم از تخمهٔ نامور قیصران برانوش نام و خردمند بود زبان و روانش پر…
بیشتر بخوانید » -
بخش ۱۲
عرضگاه و دیوان بیاراستند کلید در گنجها خواستند سپاه انجمن شد چو روزی بداد سرش پر ز کین و دلش…
بیشتر بخوانید » -
بخش ۱۰
بسی برنیامد برین روزگار که شد مردم لشکری شش هزار فرستاد شاپور کارآگهان سوی طیسفون کاردیده مهان بدان تا ز…
بیشتر بخوانید » -
بخش ۱۱
چو شب دامن روز اندر کشید درفش خور آمد ز بالا پدید بفرمود شاپور تا شد دبیر قلم خواست و…
بیشتر بخوانید » -
بخش ۹
چو پالیزبان گفت و موبد شنید به روشن روان مرد دانا بدید که آن شیردل مرد جز شاه نیست همان…
بیشتر بخوانید » -
بخش ۷
چو بر زد سر از برج شیر آفتاب ببالید روز و بپالود خواب به جشن آمدند آنک بودی به شهر…
بیشتر بخوانید » -
بخش ۸
ببود آن شب و خورد و گفت و شنید سپیده چو از کوه سر بر کشید چو زرین درفشی برآورد…
بیشتر بخوانید »
- 1
- 2