پادشاهی اشکانیان
-
بخش ۲۱
چو آگاه شد زان سخن هفتواد دلش گشت پردرد و سر پر ز باد بیامد که دژ را کند خواستار…
بیشتر بخوانید » -
بخش ۲۰
وزان جایگه شد سوی جنگ کرم سپاهش همی کرد آهنگ کرم بیاورد لشکر ده و دو هزار جهاندیده و کارکرده…
بیشتر بخوانید » -
بخش ۱۹
پراندیشه بود آن شب از کرم شاه چو بنشست خورشید بر جایگاه سپه برگرفت از لب آبگیر سوی پارس آمد…
بیشتر بخوانید » -
بخش ۱۸
به جهرم یکی مرد بد بدنژاد کجا نام او مهرک نوشزاد چو آگه شد از رفتن اردشیر وزان ماندن او…
بیشتر بخوانید » -
بخش ۱۷
چو آگه شد از هفتواد اردشیر نبود آن سخنها ورا دلپذیر سپهبد فرستاد نزدیک اوی سپاهی بلند اختر و رزمجوی…
بیشتر بخوانید » -
بخش ۱۶
ز شهر کجاران برآمد نفیر برفتند با نیزه و تیغ و تیر هیم رفت پیش اندرون هفتواد به جنگ اندرون…
بیشتر بخوانید » -
بخش ۱۵
ببین این شگفتی که دهقان چه گفت بدانگه که بگشاد راز از نهفت به شهر کجاران به دریای پارس چه…
بیشتر بخوانید » -
بخش ۱۴
چو خورشید شد زرد لشکر براند کسی را که نابردنی بد بماند چو شب نیم بگذشت و تاریک شد جهاندار…
بیشتر بخوانید » -
بخش ۱۳
سپاهی ز اصطخر بیمر ببرد بشد ساخته تا کند رزم کرد به نیکی ز یزدان همی جست مزد که ریزد…
بیشتر بخوانید » -
بخش ۱۲
چو آگاهی آمد سوی اردوان دلش گشت پربیم و تیرهروان چنین گفت کین راز چرخ بلند همی گفت با من…
بیشتر بخوانید »