غزل ۱۰۴- جمالت آفتاب هر نظر باد
Warning: Undefined variable $op in /home/mastaneh/public_html/wp/wp-content/plugins/gt-tabs/index.php on line 102
Warning: Undefined array key "GTTabs" in /home/mastaneh/public_html/wp/wp-content/plugins/gt-tabs/index.php on line 184
نستعلیق
جمالت آفتاب هر نظر باد
ز خوبی روی خوبت خوبتر باد
همای زلف شاهین شهپرت را
دل شاهان عالم زیر پر باد
کسی کو بسته زلفت نباشد
چو زلفت درهم و زیر و زبر باد
دلی کو عاشق رویت نباشد
همیشه غرقه در خون جگر باد
بتا چون غمزهات ناوک فشاند
دل مجروح من پیشش سپر باد
چو لعل شکرینت بوسه بخشد
مذاق جان من ز او پرشکر باد
مرا از توست هر دم تازه عشقی
تو را هر ساعتی حسنی دگر باد
به جان مشتاق روی توست حافظ
تو را در حال مشتاقان نظر باد
معانی لغات غزل (۱۰۴)
همای زلف: (اضافه تشبیهی) زلف به علت دردست باد بودن در فضا به مرغ هما تشبیه شده.
زلف شاهین شهپر: (اضافه تشبیهی) زلف به شهپر شاهین تشبیه شده است.
همای زلف شاهین شهپر: گیسوان دردست باد.
بستة زلف: اسیر زلف، گرفتار زلف.
غرقه در خون جگر باد: در غم و اندوه غرق باد، در مضیقه باد، در اضطراب باد.
بتا: بگذار تا، بهل تا.
ناوک: تیر.
ناوک فشاند: تیرپرتاب کند.
لعل شکرین: لب قرمز رنگ شیرین گفتار.
مذاق: جای ذائقه، چشایی.
مذاق جان من زو پر شکر باد: کام جام من از آن شیرین باد.
تراهرساعتیحسنیدگرباد: ساعت بهساعت حسنت فزون باد،حسن تو همیشه در فزون باد.
به جان: از صمیم جان، با تمام وجود.
معانی ابیات غزل (۱۰۴)
(۱) روی زیبایت به مانند خورشید، روشنی بخش در پای دیده هر بیننده باد. روی خوبت از خوب هم خوبتر است.
(۲) دل پادشاهان عالم زیر بال همای زلف چون شاهین تیز پرواز تو باد.
(۳) کسی که به زلف دل نبسته باشد خدا کند که به مانند زلف تو درهم و برهم و پریشان گردد.
(۴) الهی دلی که عاشق روی تو نیست همیشه غرق درغم و اندوه و دچار اضطراب باشد.
(۵) بگذار، آن زمان که چشمت با ناز و غمزه، تیر کرشمه پرتاب میکند، دل آزرده من در برابر آن سپر گردد…
(۶) (و) چون لب لعل شیرین تو بوسه میبخشد، کام جان من از آن در شیرینی فرو رود.
(۷) هر لحظه عشق من به تو صورتی تازه به خود میگیرد. آرزومندم که تو هم هر ساعتی جلوه تازهتری به خود بگیری.
(۸) حافظ به جان اشتیاق دیدن روی تو را دارد. از خدا میخواهم که تو هم به حال دوستداران خود توجه داشته باشی.
شرح ابیات غزل (۱۰۴)
وزن غزل: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیل
بحر غزل: هزج مسدس مقصور
*
این غزل از تراوشات ذوقی ایام شباب شاعر است که با زبان ساده و بدون نکات ایهامی و عرفانی سروده شده است. دقت درمضمون بیت ششم و دعای مشروطی که به ظاهر در حق محبوب ولی در باطن در حق خود میکند ما را به این نکته متوجه میسازد که این دعایی است رندانه در عبارتی رندانه از رندی در غزلی عاشقانه. شاعر میگوید آنگاه که لبت بوسهیی به من بدهد، الهی مذاق جان من از لعل شکرین تو شیرین باشد!
****
شرح جلالی بر حافظ – دکتر عبدالحسین جلالیان
در نسخه ي سيد محمد علي رفيعي خطاب حافظ سوم شخص مفرد است مانند جمالش افتاب هر نظر باد….
كداميك درست مي باشد سوم شخص يا دوم شخص؟؟؟
عقل سلیم حکم میکنه که همین درست باشه و اصلن این طوری قشنگ تره. ضمیر دوم شخص صمیمی تره تا سوم شخص. اغراقش بیشتره و شاعرانه تره.
اگر در سوم شخص باشد ابن دو مصرع چگونه اند:
تو را هر ساعتی حسنی دگر باد
تو را در حال مشتاقان نظر باد
….
معاني لغات غزل (104)
هماي زلف: (اضافه تشبيهي) زلف به علت دردست باد بودن در فضا به مرغ هما تشبيه شده.
زلف شاهين شهپر: (اضافه تشبيهي) زلف به شهپر شاهين تشبيه شده است.
هماي زلف شاهين شهپر: گيسوان دردست باد.
بستة زلف: اسير زلف، گرفتار زلف.
غرقه در خون جگر باد: در غم و اندوه غرق باد، در مضيقه باد، در اضطراب باد.
بتا: بگذار تا، بهل تا.
ناوك: تير.
ناوك فشاند: تيرپرتاب كند.
لعل شكرين: لب قرمز رنگ شيرين گفتار.
مذاق: جاي ذائقه، چشايي.
مذاق جان من زو پر شكر باد: كام جام من از آن شيرين باد.
تراهرساعتيحسنيدگرباد: ساعت بهساعت حسنت فزون باد،حسن تو هميشه در فزون باد.
به جان: از صميم جان، با تمام وجود.
معاني ابيات غزل (104)
(1) روي زيبايت به مانند خورشيد، روشني بخش در پاي ديده هر بيننده باد. روي خوبت از خوب هم خوبتر است.
(2) دل پادشاهان عالم زير بال هماي زلف چون شاهين تيز پرواز تو باد.
(3) كسي كه به زلف دل نبسته باشد خدا كند كه به مانند زلف تو درهم و برهم و پريشان گردد.
(4) الهي دلي كه عاشق روي تو نيست هميشه غرق درغم و اندوه و دچار اضطراب باشد.
(5) بگذار، آن زمان كه چشمت با ناز و غمزه، تير كرشمه پرتاب ميكند، دل آزرده من در برابر آن سپر گردد…
(6) (و) چون لب لعل شيرين تو بوسه ميبخشد، كام جان من از آن در شيريني فرو رود.
(7) هر لحظه عشق من به تو صورتي تازه به خود ميگيرد. آرزومندم كه تو هم هر ساعتي جلوه تازهتري به خود بگيري.
(8) حافظ به جان اشتياق ديدن روي تو را دارد. از خدا ميخواهم كه تو هم به حال دوستداران خود توجه داشته باشي.
شرح ابيات غزل (104)
وزن غزل: مفاعيلن مفاعيلن مفاعيل
بحر غزل: هزج مسدس مقصور
*
اين غزل از تراوشات ذوقي ايام شباب شاعر است كه با زبان ساده و بدون نكات ايهامي و عرفاني سروده شده است. دقت درمضمون بيت ششم و دعاي مشروطي كه به ظاهر در حق محبوب ولي در باطن در حق خود ميكند ما را به اين نكته متوجه ميسازد كه اين دعايي است رندانه در عبارتي رندانه از رندي در غزلي عاشقانه. شاعر ميگويد آنگاه كه لبت بوسهيي به من بدهد، الهي مذاق جان من از لعل شكرين تو شيرين باشد!
شرح جلالی بر حافظ – دکتر عبدالحسین جلالی