قصایدسعدی

قصیدهٔ شمارهٔ ۶ – موعظه و نصیحت

هران نصیبه که پیش از وجود ننهادست

هر آنکه در طلبش سعی می‌کند بادست

سر قبول بباید نهاد و گردن طوع

که هرچه حاکم عادل کند نه بیدادست

کلید فتح اقالیم در خزاین اوست

کسی به قوت بازوی خویش نگشادست

به چشم طایفه‌ای کژ همی نماید نقش

گمان برند که نقاش غیراستادست

اگر تو دیده‌وری نیک و بد ز حق بینی

دو بینی از قبل چشم احول افتادست

همان که زرع و نخیل آفرید و روزی داد

ملخ به خوردن روزی هم او فرستادست

چو نیک درنگری آنکه می‌کند فریاد

ز دست خوی بد خویشتن به فریادست

تو پاک باش و مدار ای برادر از کس باک

به یاد دار که این پندم از پدر یادست

اگر به پای بپویی وگر به سر بروی

مقسمت ندهد روزیی که ننهادست

خدای راست بزرگی و ملک بی‌انباز

به دیگران که توبینی به عاریت دادست

گر اهل معرفتی دل در آخرت بندی

نه در خرابهٔ دنیا که محنت آبادست

به خاک بر مرو ای آدمی به کشی و ناز

که خاک پای تو همچون تو آدمی زادست

جهان بر آب نهادست و عاقلان دانند

که روی آب نه جای قرار و بنیادست

رضا به حکم قضا اختیار کن سعدی

که هرکه بندهٔ فرمان حق شد آزادست

سعدی

ابومحمد مُصلِح‌الدین بن عَبدُالله نامور به سعدی شیرازی و مشرف الدین (۵۸۵ یا ۶۰۶ – ۶۹۱ هجری قمری، برابر با: ۵۶۸ یا ۵۸۸ - ۶۷۱ هجری شمسی) شاعر و نویسندهٔ پارسی‌گوی ایرانی است. آوازهٔ او بیشتر به خاطر نظم و نثر آهنگین، گیرا و قوی اوست. جایگاهش نزد اهل ادب تا بدان‌جاست که به وی لقب استاد سخن و شیخ اجل داده‌اند. آثار معروفش کتاب گلستان در نثر و بوستان در بحر متقارب و نیز غزلیات و دیوان اشعار اوست که به این سه اثر کلیات سعدی می‌گویند.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا