قصایدسعدی

قصیدهٔ شمارهٔ ۵۸ – در ستایش ابوبکر بن سعد

وجودم به تنگ آمد از جور تنگی

شدم در سفر روزگاری درنگی

جهان زیر پی چون سکندر بریدم

چو یأجوج بگذشتم از سد سنگی

برون جستم از تنگ ترکان چو دیدم

جهان درهم افتاده چون موی زنگی

چو بازآمدم کشور آسوده دیدم

ز گرگان به در رفته آن تیز چنگی

خط ماهرویان چو مشک تتاری

سر زلف خوبان چو درع فرنگی

به نام ایزد آباد و پر ناز و نعمت

پلنگان رها کرده خوی پلنگی

درون مردمی چون ملک نیک محضر

برون، لشکری چون هژبران جنگی

چنان بود در عهد اول که دیدی

جهانی پرآشوب و تشویش و تنگی

چنان بود در عهد اول که دیدی

جهانی پرآشوب و تشویش و تنگی

چنین شد در ایام سلطان عادل

اتابک ابوبکربن سعد زنگی

سعدی

ابومحمد مُصلِح‌الدین بن عَبدُالله نامور به سعدی شیرازی و مشرف الدین (۵۸۵ یا ۶۰۶ – ۶۹۱ هجری قمری، برابر با: ۵۶۸ یا ۵۸۸ - ۶۷۱ هجری شمسی) شاعر و نویسندهٔ پارسی‌گوی ایرانی است. آوازهٔ او بیشتر به خاطر نظم و نثر آهنگین، گیرا و قوی اوست. جایگاهش نزد اهل ادب تا بدان‌جاست که به وی لقب استاد سخن و شیخ اجل داده‌اند. آثار معروفش کتاب گلستان در نثر و بوستان در بحر متقارب و نیز غزلیات و دیوان اشعار اوست که به این سه اثر کلیات سعدی می‌گویند.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا