قصایدسعدی

قصیدهٔ شمارهٔ ۳۳ – در مدح امیر سیف‌الدین (محمد)

شکر و فضل خدای غزوجل

که امیر بزرگوار اجل

شرف خاندان و دولت و ملک

خانه تحویل کرد و جامه بدل

دیوش از راه معرفت می‌برد

ملکش بانگ زد که لاتفعل

نیک‌بختان به راحت ماضی

نفروشند عیش مستقبل

حاصل لهو ولعب دنیا چیست؟

نام زشت و خمار و جنگ و جدل

جای دیگر نعیم بار خدای

چشمهٔ سلسبیل زند منبل

نه تو بازآمدی که بازآورد

حسن توفیقت از خطا و زلل

غرقه را تا یکی نگیرد دست

نتواند برآمدن ز وحل

تا نگویی اناالذی یسعی

ای برادر هوالذی یقبل

بندگان سرکشند و بازآرد

دست اقبلا سیف دین و دول

همه شمعند پیش این خورشید

همه پروانه گرد این مشعل

لاجرم چون ستاره راست بود

نتواند که کژ رود جدول

فکر من چیست پیش همت او؟

نخل کوته بود به پای جبل

زحل و مشتری چنان نگرند

پایهٔ قدرت ای بزرگ محل

که یکی از زمین نگاه کند

به تأمل به مشتری و زحل

سعدیا قصه ختم کن به دعا

ان خیرالکلام قل و دل

دوستانت چو بوستان بادند

دشمنانت چو بیخ مستأصل

همه کامی و دولتی داری

چه دعا گویم ای امیر اجل؟

دشمنت خود مباد و گر باشد

دیده بردوخته به تیر اجل

سعدی

ابومحمد مُصلِح‌الدین بن عَبدُالله نامور به سعدی شیرازی و مشرف الدین (۵۸۵ یا ۶۰۶ – ۶۹۱ هجری قمری، برابر با: ۵۶۸ یا ۵۸۸ - ۶۷۱ هجری شمسی) شاعر و نویسندهٔ پارسی‌گوی ایرانی است. آوازهٔ او بیشتر به خاطر نظم و نثر آهنگین، گیرا و قوی اوست. جایگاهش نزد اهل ادب تا بدان‌جاست که به وی لقب استاد سخن و شیخ اجل داده‌اند. آثار معروفش کتاب گلستان در نثر و بوستان در بحر متقارب و نیز غزلیات و دیوان اشعار اوست که به این سه اثر کلیات سعدی می‌گویند.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا