ملحقات و مفردات سعدیسعدی

تکه ۱۷

چه درد دلست اینچه من درفتادم

که در دام مهر تو دلبر فتادم؟

چه بد کرده بودم که ناگه ازینسان

به دست تو شوخ ستمگر فتادم؟

مرا با چنین دل سر عشقبازی

نبود اختیاری ولی درفتادم

به میدان عشق تو در اسب سودا

همی تاختم تیز و در سر فتادم

بدینگونه هرگز نیفتادم ارچه

درین شیوه صد بار دیگر فتادم

ز غرقاب این غم، رهایی نیابم

که در موج دیده چو لنگر فتادم

خیال لب و روی و خلاش بدیدم

به سر در گل و مشک و شکر فتادم

بلغزید دستم از آن زلف مشکین

بدان خاک مشکین به چه درفتادم

دران چاه جانم خوش افتاد لیکن

ز بدبختی خویش بر در فتادم

به طالع همی خورده سعدی همه عمر

که بودی تو غمخوار و غمخور فتادم

سعدی

ابومحمد مُصلِح‌الدین بن عَبدُالله نامور به سعدی شیرازی و مشرف الدین (۵۸۵ یا ۶۰۶ – ۶۹۱ هجری قمری، برابر با: ۵۶۸ یا ۵۸۸ - ۶۷۱ هجری شمسی) شاعر و نویسندهٔ پارسی‌گوی ایرانی است. آوازهٔ او بیشتر به خاطر نظم و نثر آهنگین، گیرا و قوی اوست. جایگاهش نزد اهل ادب تا بدان‌جاست که به وی لقب استاد سخن و شیخ اجل داده‌اند. آثار معروفش کتاب گلستان در نثر و بوستان در بحر متقارب و نیز غزلیات و دیوان اشعار اوست که به این سه اثر کلیات سعدی می‌گویند.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا