غزلیات سعدیسعدی

غزل ۸۴

ز من مپرس که در دست او دلت چونست

ازو بپرس که انگشت‌هاش در خونست

و گر حدیث کنم تندرست را چه خبر

که اندرون جراحت رسیدگان چونست

به حسن طلعت لیلی نگاه می‌نکند

فتاده در پی بیچاره‌ای که مجنونست

خیال روی کسی در سرست هر کس را

مرا خیال کسی کز خیال بیرونست

خجسته روز کسی کز درش تو بازآیی

که بامداد به روی تو فال میمونست

چنین شمایل موزون و قد خوش که تو راست

به ترک عشق تو گفتن نه طبع موزونست

اگر کسی به ملامت ز عشق برگردد

مرا به هر چه تو گویی ارادت افزونست

نه پادشاه منادی ز دست می مخورید

بیا که چشم و دهان تو مست و میگونست

کنار سعدی از آن روز کز تو دور افتاد

از آب دیده تو گویی کنار جیحونست

سعدی

ابومحمد مُصلِح‌الدین بن عَبدُالله نامور به سعدی شیرازی و مشرف الدین (۵۸۵ یا ۶۰۶ – ۶۹۱ هجری قمری، برابر با: ۵۶۸ یا ۵۸۸ - ۶۷۱ هجری شمسی) شاعر و نویسندهٔ پارسی‌گوی ایرانی است. آوازهٔ او بیشتر به خاطر نظم و نثر آهنگین، گیرا و قوی اوست. جایگاهش نزد اهل ادب تا بدان‌جاست که به وی لقب استاد سخن و شیخ اجل داده‌اند. آثار معروفش کتاب گلستان در نثر و بوستان در بحر متقارب و نیز غزلیات و دیوان اشعار اوست که به این سه اثر کلیات سعدی می‌گویند.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا