غزلیات سعدیسعدی

غزل ۵۸۴

هرگز آن دل بنمیرد که تو جانش باشی

نیکبخت آن که تو در هر دو جهانش باشی

غم و اندیشه در آن دایره هرگز نرود

به حقیقت که تو چون نقطه میانش باشی

هرگزش باد صبا برگ پریشان نکند

بوستانی که چو تو سرو روانش باشی

همه عالم نگران تا نظر بخت بلند

بر که افتد که تو یک دم نگرانش باشی

تشنگانت به لب ای چشمه حیوان مردند

تشنه‌تر آن که تو نزدیک دهانش باشی

گر توان بود که دور فلک از سر گیرند

تو دگر نادره دور زمانش باشی

وصفت آن نیست که در وهم سخندان گنجد

ور کسی گفت مگر هم تو زبانش باشی

چون تحمل نکند بار فراق تو کسی

با همه درد دل آسایش جانش باشی

ای که بی دوست به سر می‌نتوانی که بری

شاید ار محتمل بار گرانش باشی

سعدی آن روز که غوغای قیامت باشد

چشم دارد که تو منظور نهانش باشی

سعدی

ابومحمد مُصلِح‌الدین بن عَبدُالله نامور به سعدی شیرازی و مشرف الدین (۵۸۵ یا ۶۰۶ – ۶۹۱ هجری قمری، برابر با: ۵۶۸ یا ۵۸۸ - ۶۷۱ هجری شمسی) شاعر و نویسندهٔ پارسی‌گوی ایرانی است. آوازهٔ او بیشتر به خاطر نظم و نثر آهنگین، گیرا و قوی اوست. جایگاهش نزد اهل ادب تا بدان‌جاست که به وی لقب استاد سخن و شیخ اجل داده‌اند. آثار معروفش کتاب گلستان در نثر و بوستان در بحر متقارب و نیز غزلیات و دیوان اشعار اوست که به این سه اثر کلیات سعدی می‌گویند.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا