غزلیات سعدیسعدی

غزل ۵۸۵

اگر تو پرده بر این زلف و رخ نمی‌پوشی

به هتک پرده صاحب دلان همی‌کوشی

چنین قیامت و قامت ندیده‌ام همه عمر

تو سرو یا بدنی شمس یا بناگوشی

غلام حلقه سیمین گوشوار توام

که پادشاه غلامان حلقه در گوشی

به کنج خلوت پاکان و پارسایان آی

نظاره کن که چه مستی کنند و مدهوشی

به روزگار عزیزان که یاد می‌کنمت

علی الدوام نه یادی پس از فراموشی

چنان موافق طبع منی و در دل من

نشسته‌ای که گمان می‌برم در آغوشی

چه نیکبخت کسانی که با تو هم سخنند

مرا نه زهره گفت و نه صبر خاموشی

رقیب نامتناسب چه اهل صحبت توست

که طبع او همه نیش و تو سر به سر نوشی

به تربیت به چمن گفتم ای نسیم صبا

بگوی تا ندهد گل به خار چاووشی

تو سوز سینه مستان ندیدی ای هشیار

چو آتشیت نباشد چگونه برجوشی

تو را که دل نبود عاشقی چه دانی چیست

تو را که سمع نباشد سماع ننیوشی

وفای یار به دنیا و دین مده سعدی

دریغ باشد یوسف به هر چه بفروشی

سعدی

ابومحمد مُصلِح‌الدین بن عَبدُالله نامور به سعدی شیرازی و مشرف الدین (۵۸۵ یا ۶۰۶ – ۶۹۱ هجری قمری، برابر با: ۵۶۸ یا ۵۸۸ - ۶۷۱ هجری شمسی) شاعر و نویسندهٔ پارسی‌گوی ایرانی است. آوازهٔ او بیشتر به خاطر نظم و نثر آهنگین، گیرا و قوی اوست. جایگاهش نزد اهل ادب تا بدان‌جاست که به وی لقب استاد سخن و شیخ اجل داده‌اند. آثار معروفش کتاب گلستان در نثر و بوستان در بحر متقارب و نیز غزلیات و دیوان اشعار اوست که به این سه اثر کلیات سعدی می‌گویند.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا