غزلیات سعدیسعدی

غزل ۵۷۱

تو اگر به حسن دعوی بکنی گواه داری

که جمال سرو بستان و کمال ماه داری

در کس نمی‌گشایم که به خاطرم درآید

تو به اندرون جان آی که جایگاه داری

ملکی مهی ندانم به چه کنیتت بخوانم

به کدام جنس گویم که تو اشتباه داری

بر کس نمی‌توانم به شکایت از تو رفتن

که قبول و قوتت هست و جمال و جاه داری

گل بوستان رویت چو شقایقست لیکن

چه کنم به سرخ رویی که دلی سیاه داری

چه خطای بنده دیدی که خلاف عهد کردی

مگر آن که ما ضعیفیم و تو دستگاه داری

نه کمال حسن باشد ترشی و روی شیرین

همه بد مکن که مردم همه نیکخواه داری

تو جفا کنی و صولت دگران دعای دولت

چه کنند از این لطافت که تو پادشاه داری

به یکی لطیفه گفتی ببرم هزار دل را

نه چنان لطیف باشد که دلی نگاه داری

به خدای اگر چو سعدی برود دلت به راهی

همه شب چنو نخسبی و نظر به راه داری

سعدی

ابومحمد مُصلِح‌الدین بن عَبدُالله نامور به سعدی شیرازی و مشرف الدین (۵۸۵ یا ۶۰۶ – ۶۹۱ هجری قمری، برابر با: ۵۶۸ یا ۵۸۸ - ۶۷۱ هجری شمسی) شاعر و نویسندهٔ پارسی‌گوی ایرانی است. آوازهٔ او بیشتر به خاطر نظم و نثر آهنگین، گیرا و قوی اوست. جایگاهش نزد اهل ادب تا بدان‌جاست که به وی لقب استاد سخن و شیخ اجل داده‌اند. آثار معروفش کتاب گلستان در نثر و بوستان در بحر متقارب و نیز غزلیات و دیوان اشعار اوست که به این سه اثر کلیات سعدی می‌گویند.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا