غزلیات سعدیسعدی

غزل ۵۵۷

هرگز این صورت کند صورتگری

یا چنین شاهد بود در کشوری

سرورفتاری صنوبرقامتی

ماه رخساری ملایک منظری

می‌رود وز خویشتن بینی که هست

در نمی‌آید به چشمش دیگری

صد هزارش دست خاطر در رکاب

پادشاهی می‌رود با لشکری

عارضش باغی دهانش غنچه‌ای

بل بهشتی در میانش کوثری

ماه رویا مهربانی پیشه کن

خوبرویی را بباید زیوری

بی تو در هر گوشه پایی در گلست

وز تو در هر خانه دستی بر سری

چون همایم سایه‌ای بر سر فکن

تا در اقبالت شوم نیک اختری

در خداوندی چه نقصان آیدش

گر خداوندی بپرسد چاکری

مصلحت بودی شکایت گفتنم

گر به غیر از خصم بودی داوری

سعدیا داروی تلخ از دست دوست

به که شیرینی ز دست دیگری

خاکی از مردم بماند در جهان

وز وجود عاشقان خاکستری

سعدی

ابومحمد مُصلِح‌الدین بن عَبدُالله نامور به سعدی شیرازی و مشرف الدین (۵۸۵ یا ۶۰۶ – ۶۹۱ هجری قمری، برابر با: ۵۶۸ یا ۵۸۸ - ۶۷۱ هجری شمسی) شاعر و نویسندهٔ پارسی‌گوی ایرانی است. آوازهٔ او بیشتر به خاطر نظم و نثر آهنگین، گیرا و قوی اوست. جایگاهش نزد اهل ادب تا بدان‌جاست که به وی لقب استاد سخن و شیخ اجل داده‌اند. آثار معروفش کتاب گلستان در نثر و بوستان در بحر متقارب و نیز غزلیات و دیوان اشعار اوست که به این سه اثر کلیات سعدی می‌گویند.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا