غزلیات سعدیسعدی

غزل ۴۹۸

قیمت گل برود چون تو به گلزار آیی

و آب شیرین چو تو در خنده و گفتار آیی

این همه جلوه طاووس و خرامیدن او

بار دیگر نکند گر تو به رفتار آیی

چند بار آخرت ای دل به نصیحت گفتم

دیده بردوز نباید که گرفتار آیی

مه چنین خوب نباشد تو مگر خورشیدی

دل چنین سخت نباش تو مگر خارایی

گر تو صد بار بیایی به سر کشته عشق

چشم باشد مترصد که دگربار آیی

سپر از تیغ تو در روی کشیدن نهیست

من خصومت نکنم گر تو به پیکار آیی

کس نماند که به دیدار تو واله نشود

چون تو لعبت ز پس پرده پدیدار آیی

دیگر ای باد حدیث گل و سنبل نکنی

گر بر آن سنبل زلف و گل رخسار آیی

دوست دارم که کست دوست ندارد جز من

حیف باشد که تو در خاطر اغیار آیی

سعدیا دختر انفاس تو بس دل ببرد

به چنین صورت و معنی که تو می‌آرایی

سعدی

ابومحمد مُصلِح‌الدین بن عَبدُالله نامور به سعدی شیرازی و مشرف الدین (۵۸۵ یا ۶۰۶ – ۶۹۱ هجری قمری، برابر با: ۵۶۸ یا ۵۸۸ - ۶۷۱ هجری شمسی) شاعر و نویسندهٔ پارسی‌گوی ایرانی است. آوازهٔ او بیشتر به خاطر نظم و نثر آهنگین، گیرا و قوی اوست. جایگاهش نزد اهل ادب تا بدان‌جاست که به وی لقب استاد سخن و شیخ اجل داده‌اند. آثار معروفش کتاب گلستان در نثر و بوستان در بحر متقارب و نیز غزلیات و دیوان اشعار اوست که به این سه اثر کلیات سعدی می‌گویند.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا