غزلیات سعدیسعدی

غزل ۴۹۶

ای صورتت ز گوهر معنی خزینه‌ای

ما را ز داغ عشق تو در دل دفینه‌ای

دانی که آه سوختگان را اثر بود

مگذار ناله‌ای که برآید ز سینه‌ای

زیور همان دو رشته مرجان کفایتست

وز موی در کنار و برت عنبرینه‌ای

سر درنیاورم به سلاطین روزگار

گر من ز بندگان تو باشم کمینه‌ای

چشمی که جز به روی تو بر می‌کنم خطاست

وان دم که بی تو می‌گذرانم غبینه‌ای

تدبیر نیست جز سپر انداختن که خصم

سنگی به دست دارد و ما آبگینه‌ای

وان را روا بود که زند لاف مهر دوست

کز دل به درکند همه مهری و کینه‌ای

سعدی به پاکبازی و رندی مثل نشد

تنها در این مدینه که در هر مدینه‌ای

شعرش چو آب در همه عالم چنان شده

کز پارس می‌رود به خراسان سفینه‌ای

سعدی

ابومحمد مُصلِح‌الدین بن عَبدُالله نامور به سعدی شیرازی و مشرف الدین (۵۸۵ یا ۶۰۶ – ۶۹۱ هجری قمری، برابر با: ۵۶۸ یا ۵۸۸ - ۶۷۱ هجری شمسی) شاعر و نویسندهٔ پارسی‌گوی ایرانی است. آوازهٔ او بیشتر به خاطر نظم و نثر آهنگین، گیرا و قوی اوست. جایگاهش نزد اهل ادب تا بدان‌جاست که به وی لقب استاد سخن و شیخ اجل داده‌اند. آثار معروفش کتاب گلستان در نثر و بوستان در بحر متقارب و نیز غزلیات و دیوان اشعار اوست که به این سه اثر کلیات سعدی می‌گویند.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا