غزلیات سعدیسعدی

غزل ۴۷۳

دی به چمن برگذشت سرو سخنگوی من

تا نکند گل غرور رنگ من و بوی من

برگ گل لعل بود شاهد بزم بهار

آب گلستان ببرد شاهد گلروی من

شد سپر از دست عقل تا ز کمین عتاب

تیغ جفا برکشید ترک زره موی من

ساعد دل چون نداشت قوت بازوی صبر

دست غمش درشکست پنجه نیروی من

عشق به تاراج داد رخت صبوری دل

می‌نکند بخت شور خیمه ز پهلوی من

کرده‌ام از راه عشق چند گذر سوی او

او به تفضل نکرد هیچ نگه سوی من

جور کشم بنده وار ور کشدم حاکمست

خیره کشی کار اوست بارکشی خوی من

ای گل خوش بوی من یاد کنی بعد از این

سعدی بیچاره بود بلبل خوشگوی من

سعدی

ابومحمد مُصلِح‌الدین بن عَبدُالله نامور به سعدی شیرازی و مشرف الدین (۵۸۵ یا ۶۰۶ – ۶۹۱ هجری قمری، برابر با: ۵۶۸ یا ۵۸۸ - ۶۷۱ هجری شمسی) شاعر و نویسندهٔ پارسی‌گوی ایرانی است. آوازهٔ او بیشتر به خاطر نظم و نثر آهنگین، گیرا و قوی اوست. جایگاهش نزد اهل ادب تا بدان‌جاست که به وی لقب استاد سخن و شیخ اجل داده‌اند. آثار معروفش کتاب گلستان در نثر و بوستان در بحر متقارب و نیز غزلیات و دیوان اشعار اوست که به این سه اثر کلیات سعدی می‌گویند.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا