غزلیات سعدیسعدی

غزل ۳۵۴

وقت‌ها یک دم برآسودی تنم

قال مولائی لطرفی لا تنم

اسقیانی و دعانی افتضح

عشق و مستوری نیامیزد به هم

ما به مسکینی سلاح انداختیم

لا تحلوا قتل من القی السلم

یا غریب الحسن رفقا بالغریب

خون درویشان مریز ای محتشم

گر نکردستی به خونم پنجه تیز

ما لذاک الکف مخضوبا بدم

قد ملکت القلب ملکا دائما

خواهی اکنون عدل کن خواهی ستم

گر بخوانی ور برانی بنده‌ایم

لا ابالی ان دعالی او شتم

یا قضیب البان ما هذا لوقوف

گر خلاف سرو می‌خواهی بچم

عمرها پرهیز می‌کردم ز عشق

ما حسبت الان الا قد هجم

خلیانی نحو منظوری اقف

تا چو شمع از سر بسوزم تا قدم

در ازل رفتست ما را دوستی

لا تخونونی فعهدی ماانصرم

بذل روحی فیک امر هین

خود چه باشد در کف حاتم درم

بنده‌ام تا زنده‌ام بی زینهار

لم ازل عبدا و اوصالی رمم

شنعه العذال عندی لم تفد

کز ازل بر من کشیدند این رقم

گر بنالم وقتی از زخمی قدیم

لا تلومونی فجرحی ما التحم

ان ترد محو البرایا فانکشف

تا وجود خلق ریزی در عدم

عقل و صبر از من چه می‌جویی که عشق

کلما اسست بنیانا هدم

انت فی قلبی الم تعلم به

کز نصیحت کن نمی‌بیند الم

سعدیا جان صرف کن در پای دوست

ان غایات الامانی تغتنم

سعدی

ابومحمد مُصلِح‌الدین بن عَبدُالله نامور به سعدی شیرازی و مشرف الدین (۵۸۵ یا ۶۰۶ – ۶۹۱ هجری قمری، برابر با: ۵۶۸ یا ۵۸۸ - ۶۷۱ هجری شمسی) شاعر و نویسندهٔ پارسی‌گوی ایرانی است. آوازهٔ او بیشتر به خاطر نظم و نثر آهنگین، گیرا و قوی اوست. جایگاهش نزد اهل ادب تا بدان‌جاست که به وی لقب استاد سخن و شیخ اجل داده‌اند. آثار معروفش کتاب گلستان در نثر و بوستان در بحر متقارب و نیز غزلیات و دیوان اشعار اوست که به این سه اثر کلیات سعدی می‌گویند.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا