غزلیات سعدیسعدی

غزل ۲۸۲

مرا چو آرزوی روی آن نگار آید

چو بلبلم هوس ناله‌های زار آید

میان انجمن از لعل او چو آرم یاد

مرا سرشک چو یاقوت در کنار آید

ز رنگ لاله مرا روی دلبر آید یاد

ز شکل سبزه مرا یاد خط یار آید

گلی به دست من آید چو روی تو هیهات

هزار سال دگر گر چنین بهار آید

خسان خورند بر از باغ وصل او و مرا

ز گلستان جمالش نصیب خار آید

طمع مدار وصالی که بی فراق بود

هرآینه پس هر مستیی خمار آید

مرا زمانه ز یاران به منزلی انداخت

که راضیم به نسیمی کز آن دیار آید

فراق یار به یک بار بیخ صبر بکند

بهار وصل ندانم که کی به بار آید

دلا اگر چه که تلخست بیخ صبر ولی

چو بر امید وصالست خوشگوار آید

پس از تحمل سختی امید وصل مراست

که صبح از شب و تریاک هم ز مار آید

ز چرخ عربده جو بس خدنگ تیر جفا

بجست و در دل مردان هوشیار آید

چو عمر خوش نفسی گر گذر کنی بر من

مرا همان نفس از عمر در شمار آید

بجز غلامی دلدار خویش سعدی را

ز کار و بار جهان گر شهیست عار آید

سعدی

ابومحمد مُصلِح‌الدین بن عَبدُالله نامور به سعدی شیرازی و مشرف الدین (۵۸۵ یا ۶۰۶ – ۶۹۱ هجری قمری، برابر با: ۵۶۸ یا ۵۸۸ - ۶۷۱ هجری شمسی) شاعر و نویسندهٔ پارسی‌گوی ایرانی است. آوازهٔ او بیشتر به خاطر نظم و نثر آهنگین، گیرا و قوی اوست. جایگاهش نزد اهل ادب تا بدان‌جاست که به وی لقب استاد سخن و شیخ اجل داده‌اند. آثار معروفش کتاب گلستان در نثر و بوستان در بحر متقارب و نیز غزلیات و دیوان اشعار اوست که به این سه اثر کلیات سعدی می‌گویند.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا