غزلیات سعدیسعدی

غزل ۲۵۱

اگر تو برشکنی دوستان سلام کنند

که جور قاعده باشد که بر غلام کنند

هزار زخم پیاپی گر اتفاق افتد

ز دست دوست نشاید که انتقام کنند

به تیغ اگر بزنی بی‌دریغ و برگردی

چو روی باز کنی بازت احترام کنند

مرا کمند میفکن که خود گرفتارم

لویشه بر سر اسبان بدلگام کنند

چو مرغ خانه به سنگم بزن که بازآیم

نه وحشیم که مرا پای بند دام کنند

یکی به گوشه چشم التفات کن ما را

که پادشاهان گه گه نظر به عام کنند

که گفت در رخ زیبا حلال نیست نظر

حلال نیست که بر دوستان حرام کنند

ز من بپرس که فتوی دهم به مذهب عشق

نظر به روی تو شاید که بردوام کنند

دهان غنچه بدرد نسیم باد صبا

لبان لعل تو وقتی که ابتسام کنند

غریب مشرق و مغرب به آشنایی تو

غریب نیست که در شهر ما مقام کنند

من از روی تو نپیچم که شرط عشق آنست

که روی در غرض و پشت برملام کنند

به جان مضایقه با دوستان مکن سعدی

که دوستی نبود هر چه ناتمام کنند

سعدی

ابومحمد مُصلِح‌الدین بن عَبدُالله نامور به سعدی شیرازی و مشرف الدین (۵۸۵ یا ۶۰۶ – ۶۹۱ هجری قمری، برابر با: ۵۶۸ یا ۵۸۸ - ۶۷۱ هجری شمسی) شاعر و نویسندهٔ پارسی‌گوی ایرانی است. آوازهٔ او بیشتر به خاطر نظم و نثر آهنگین، گیرا و قوی اوست. جایگاهش نزد اهل ادب تا بدان‌جاست که به وی لقب استاد سخن و شیخ اجل داده‌اند. آثار معروفش کتاب گلستان در نثر و بوستان در بحر متقارب و نیز غزلیات و دیوان اشعار اوست که به این سه اثر کلیات سعدی می‌گویند.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا