غزلیات سعدیسعدی

غزل ۲۳۵

بلبلی بی‌دل نوایی می‌زند

بادپیمایی هوایی می‌زند

کس نمی‌بینم ز بیرون سرای

و اندرونم مرحبایی می‌زند

آتشی دارم که می‌سوزد وجود

چون بر او باد صبایی می‌زند

گر چه دریا را نمی‌بیند کنار

غرقه حالی دست و پایی می‌زند

فتنه‌ای بر بام باشد تا یکی

سر به دیوار سرایی می‌زند

آشنایان را جراحت مرهمست

زان که شمشیر آشنایی می‌زند

حیف باشد دست او در خون من

پادشاهی با گدایی می‌زند

بنده‌ام گر بی گناهی می‌کشد

راضیم گر بی خطایی می‌زند

شکر نعمت می‌کنم گر خلعتی

می‌فرستد یا قفایی می‌زند

ناپسندیدست پیش اهل رای

هر که بعد از عشق رایی می‌زند

محتسب گو چنگ میخواران بسوز

مطرب ما خوش به تایی می‌زند

دود از آتش می‌رود خون از قتیل

سعدی این دم هم ز جایی می‌زند

سعدی

ابومحمد مُصلِح‌الدین بن عَبدُالله نامور به سعدی شیرازی و مشرف الدین (۵۸۵ یا ۶۰۶ – ۶۹۱ هجری قمری، برابر با: ۵۶۸ یا ۵۸۸ - ۶۷۱ هجری شمسی) شاعر و نویسندهٔ پارسی‌گوی ایرانی است. آوازهٔ او بیشتر به خاطر نظم و نثر آهنگین، گیرا و قوی اوست. جایگاهش نزد اهل ادب تا بدان‌جاست که به وی لقب استاد سخن و شیخ اجل داده‌اند. آثار معروفش کتاب گلستان در نثر و بوستان در بحر متقارب و نیز غزلیات و دیوان اشعار اوست که به این سه اثر کلیات سعدی می‌گویند.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا